سیــــاه مشــق

بس نقش خامه زیر و زبر گشت تا از آن .............. نقشی چنین ز دقت صانع شد انتخاب

سیــــاه مشــق

بس نقش خامه زیر و زبر گشت تا از آن .............. نقشی چنین ز دقت صانع شد انتخاب

سلام.
به "سیاه مشق" هایم خوش امدید.
دوستانی که لطف می کنید و نظر می گذارید، یه لطف دیگه هم بکنید و خصوصی نظر نگذارید تا دیگران هم بهره مند شوند مگه جایی که واقعا ضرورت داره.
ممنون از همه دوستانی که نظر می گذارند و من رو با کلماتی بیشتر آشنا می کنند.
پایدار باشید.

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
پیوندها

بسم الله الرحمن الرحیم

سه شنبه, ۵ دی ۱۳۹۱، ۰۴:۱۵ ب.ظ


بسم الله الرحمن الرحیم

بگذر... باور کن می توانی...

يكشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۱، ۱۱:۰۸ ب.ظ

رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله : مَن أعرَضَ عن مُحَرَّمٍ أبدَلَهُ اللّه ُ بهِ عِبادَةً تَسُرُّهُ .

پیامبر خدا صلى الله علیه و آله : هر که از کارى حرام روى گرداند، خداوند به جاى آن عبادتى شاد کننده عطایش فرماید .

بحار الأنوار : ٧٧/١٢١/٢٠ .

دعای ستمدیده

چهارشنبه, ۲۲ آذر ۱۳۹۱، ۱۲:۴۴ ب.ظ
در روایت است که نفرین فردی که به او ستم شده، از درگاه الهی رد نمی شود و مستجاب است:

الإمامُ الصّادقُ علیه السلام : ثَلاثُ دَعَواتٍ لا یُحجَبنَ عَنِ اللّه ِ تَعالى : دُعاءُ الوالِدِ لِوَلَدِهِ إذا بَرَّهُ و دَعوَتُهُ عَلَیهِ إذا عَقَّهُ ، و دُعاءُ المَظلومِ عَلى ظالِمِهِ و دُعاؤُهُ لِمَنِ انتَصَرَ لَهُ مِنهُ ، و رَجُلٌ مُؤمِنٌ دَعا لِأَخٍ لَهُ مُؤمِنٍ واساهُ فینا و دُعاؤُهُ عَلَیهِ إذا لَم یُواسِهِ مَعَ القُدرَةِ عَلَیهِ وَ اضطِرارِ أخیهِ إلَیهِ .[1]
امام صادق علیه السلام : سه دعاست که از درگاه خداوند متعال رد نمى شود : دعاى پدر براى فرزندش ، هر گاه که به او نیکى کند ، و نفرینش در حقّ او ، آن گاه که از او نافرمانى نماید ؛ نفرین ستم دیده در حقّ کسى که به او ستم کرده است ، و دعایش براى کسى که انتقام او را از ستمگرى گرفته است ؛ و دعاى مرد مؤمن براى برادر مؤمنش که به خاطر ما نسبت به او مواسات کرده است ، و نفرینش در حقّ او که مى توانسته به وى کمک کند و نکرده ، در حالى که وى به آن محتاج بوده است .

و چه مظلومانی بالاتر از ائمه معصومین علیهم السلام.

و این جا پیش می آید که:

آیا حضرات معصومین علیهم السلام کسانی را نفرین کرده اند؟ و یا طبق این روایت: الإمامُ الصّادقُ علیه السلام: إنّا أهلُ بَیتٍ مُرُوَّتُنا العَفوُ عَمَّن ظَلَمَنا[2]ما خاندانى هستیم که جوانمردى و مرّوت ما، گذشتِ از کسى است که به ما ستم کرده است. اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام،در حق کسی که به آنان ستم کرده اند، نفرین نمی کنند؟

نظر شمادر این رابطه چیست؟ چطور می توانیم این دو روایت که هر دو هم قوی هستند رو با هم جمع کرد؟

-----------------------------

[1] الأمالی للطوسی: ٢٨٠ / ٥٤١ عن الإمام الهادی عن آبائه علیهم السلام ، عدّة الداعی : ١٢١ ، بحار الأنوار : ٧٤ / ٣٩٦ / ٢٣ .
[2] الأمالی للصدوق : ٣٦٤/٤٥٠ .

خطاب الهی

پنجشنبه, ۱۶ آذر ۱۳۹۱، ۱۱:۱۱ ب.ظ

خطاب به ماست که ادعای ایمانمان می شود:


یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا تُوبُوا إلَى اللّه ِ تَوْبَةً نَصُوحا

اى کسانى که ایمان آورده اید! به درگاه خدا توبه کنید توبه اى خالصانه


به سمت خدا بازگردید، بازگشتنی که دیگر از پیش او نروید....می توانیم ؟؟؟؟


دو راهی

جمعه, ۵ آبان ۱۳۹۱، ۱۰:۰۱ ق.ظ

 انسان می ماند که این جریانی که پیش آمده، لطف و خیر خداست یا نتیجه ی کارهای بد و گناه و خطاهایش. 

اگر لطف خداباشد و او را بخواهد به سمت نیکوتر بکشاند، انسان آرام و مطمئن پیش می رود و از هیچ چیز، نمی هراسد. 

اگر نتیجه خطاهایش باشد، انسان مضطرب است که چه کرده و چه باید بکند تا از مسیر هدایت و توفیق الهی، منحرف نشود. 


نتیجه ی این علت یابی، دو سر طناب می شوند. یکی به سمت خوبی ها و ارامش. یکی پر از اضطراب و نگرانی. 

از کجا می توان تشخیص داد که علتش، ربوبیت و تربیت الهی است یا اثر خطاو گناه انسان؟


راه میانه

سه شنبه, ۱۸ مهر ۱۳۹۱، ۱۱:۴۳ ق.ظ

 

 انسان، چگونه باید باشد تا زمانی که تعریفش می کنند به خود غره نشودو خدا را ببیند در این تعاریف و زیبایی ها و شکر و امدادهایش از خداوند بیشتر شود 

و زمانی که او را نقد میکنند و عیوبش را بر می شمرند و از اوایراد می گیرند، بیاندیشد و اگر حق است رفعش کند و اگر حق نیست، دلخور نشود و متشکر از دغدغه دیگران در راستای هدایت خود باشد؟


انسان چگونه باید باشد که در او تمجید و تحقیر دیگران، تاثیری نکند و صرفا خدابین باشد و عامل به وظیفه؟

قلب

دوشنبه, ۲۷ شهریور ۱۳۹۱، ۰۷:۱۶ ب.ظ
قلب انسان، گوهری است که همه واقف به این گوهر هستیم. برای این قلب، حالت های مختلفی در مواجه با مسائل مختلف پیش می آید. در برخی موارد باید مراقب قلب بود تا ضربه ای به او نخورد و او را از کار نیاندازد. که اگر قلب از کار بیافتد، حیات و زنده ماندنی در کار نیست. در این جورمواقع، ایجاد مانع و وصل کردن پرده ای جلوی قلب انسان، بسیار کار پسندیده و خوبی است. زیرا قلب را از خطرات بیرونی محافظت می کند. قفسه سینه ، به نوعی همین کار را برای قلب صنوبری شکل ما انسان ها انجام می دهد.

اما گاهی اوقات، آویزان کردن پرده جلوی همین قلب، مذموم و ناپسند است و باید این پرده کنار برود. مانند زمانی که انسان گناه و معصیتی مرتکب می شود و گناهش ، پرده ای را جلوی قلب او می اندازد. این پرده چون جلوی نور بیرونی را می گیرد و ظلمت کده درست می کند، باید برداشته شود. 

آن جا که حجاب، مانعی برای آفات بیرونی است، پرده و حجاب و پوشش خوب و پسندیده است. مانند بردباری که حجاب و پرده و مانعی است در برابر آفت ها [1] یا صدقه که حجابی است در برابر آتش جهنم[2]

و آن جا که حجاب، مانع دریافت نور و برکات الهی است، بد و ناپسند است و باید کنار رود. مانند اعمال بد و زشت انسان ها که حجاب بین او و خدایش می شوند.[3] 

 و حجابی که ما بانوان داریم، حجاب نوع اول است که مانع از آسیب دیگران به ما می شود.[4] اما نکند این را درک نکرده و بی حجابیمان، حجابی شود ما بین من و خدایم. ما بین من و بهشت. اما مابین من و جهنم نشود!!


پرواز با چادر سیاه زیبایم

چهارشنبه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۱، ۰۶:۱۶ ب.ظ
کودکی بود و بازی و سرگرمی. 

دست مادرم را می گرفتم و به بهانه ی رفتن به پارک، در خیابان های خلوت اختیاریه، قدم می زدیم..پارکی بزرگ آن زمان آن جا بود. بدون هیچ تشریفاتی و سرگرمی های خاصی. دوتا تاب ساده. یک سرسره. و یک عالمه چمن و درخت . یک حوض بزرگ که تاجاییکه یادم می یاد کمی آب داشت. بعدها که رفتم به آن پارک دیدم از صفا  و صمیمیت و سادگی دوران کودکی ام ، چیزی نیست و همه اش شده تشریفات و وسایل مدرن و انسان هایی مدرن تر به ظاهر.

اما بگذریم از این ها.. نکته ای که باعث شده همه ی این ها اینچنین پررنگ در ذهنم بماند چیز دیگری است.

مادر روی صندلی پارک، زیر درخت بزرگ کاج روبروی میدان اصلی پارک که زمینی است از چمن و به صورت تپه ای، قرار دارد، نشسته است. کتاب باز کرده و مشغول مطالعه می شود. و من خیالم که از سکون مادر راحت می شود، به سمت تاب و سرسره ای می روم که کمی با فاصله، گوشه ضلغ غربی پارک گذاشته شده است. زمین خاکی است. چمنی ندارد. برای اینکه چادری که بر سر دارم به هوا بلند نشود، گوشه چادر را به کمرم محکم می کنم و سوار تاب می شوم. چقدر آسمان از روی تاب نزدیک تر به نظر می رسد. ابرهای سفیدی که بر آسمان آبی حرکت می کنند. افتاب غوغا می کند اما باد خنکی که می وزد، مانع از گرمای آن می شود. 

هنوز تاب نایستاده است، کمی حرکت دارد. شوق پرواز ، این موقع در من جلوه گر می شود و در حین حرکت تاب ، می پرم. چه حال قشنگی دارد. به هوا می پری و فرود می آیی. می خندم. چادرم را مرتب کرده و به سمت مادر می دوم. برایش تعریف می کنم که چقدر جالب هست وقتی هنوز تاب نایستاده از تاب بپری پایین. مادرم می خندد و تحسینم می کند. یادش بخیر.. لیوانی از مادر گرفته و شیر ابی که در زمین های چمن باز است را داخل لیوان می کنم. پر می شود. حباب هایش بالا و پایین می پرند. لیوان اب را برای مادر می برم که بنوشد. می نوشد و بقیه اش را من می نوشم..چقدر گوارا بود آن آب. 

تصمیم می گیرم دور پارک بدوم.....


قاعده طلایی

شنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۱، ۰۳:۱۶ ب.ظ
حدود یک ماه پیش، که در روایات بحث انصاف را می خواندم برایم سوال شده بود که انصاف چیست؟

آن چیزی که در ذهنم بود ، انصاف داشتن به معنای پرهیز از رفتارها و تفکر های بدبینانه و غیره بود. اما به دانسته ها اعتماد نکردم. حدود یک ماهی است که به فراخور حال، روایات رو می خواندم. و در آخر معناص انصاف برایم جالب آمد. 

اما هنوز مانده سوالی که در ذهن دارم در مورد معنای برخی روایات. که باید از اساتید بپرسم و گفتنش این جا صحیح نمی باشد. این می شود که یک ماه می گردی و دست اخر به حد توان و فهمت خداوند روزی ات می کند. ان شاالله که فهم این مقدار را درست داشته باشیم..

در آیه قران اینگونه آمده است: 

إِنَّ اللّه َ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الإِحْسانِ وَ إِیتاءِ ذِی القُرْبَى وَ یَنْهَى عَنِ الفَحْشاءِ وَ المُنْکَرِ وَ البَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ [1]
خدا به عدالت و احسان به خویشاوندان فرمان مى دهد و از فحشا و زشت کارى و ستم نهى مى کند، باشد که پذیراى پند شوید

حالا از من می پرسید که این آیه چه ربطی به انصاف دارد؟ خب بله. منم اول که وازه انصاف رو بررسی می کردم پیش خودم گفتم این آیه جه ربطی به انصاف دارد. اما وقتی این روایت رو بخونین کاملا براتون واضح می شه و معنای  انصاف رو می فهمیم...

الإمامُ علیٌّ علیه السلام ـ فی قَولِهِ تَعالى : «إِنّ اللّه َ یَأمُرُ بِالعَدلِ و الإِحسانِ» ـ : العَدلُ الإنصافُ، و الإحسانُ التَّفَضُّلُ . [2]
امام على علیه السلام ـ درباره آیه «خدا به عدالت و احسان فرمان مى دهد» ـ فرمود : مقصود از عدالت، انصاف است و منظور از احسان، بخشش و تفضّل.

و این طور شد که واژه انصاف، معادل واژه عدل شد. 

انصاف داشتن یعنی همان عدالت داشتن. 

اما اینکه امیرالمومنین علی علیه السلام می فرمایند منصف و عادل باشید که محبت هایتان پایدار و مستدام می شود.[3] یا برکت ها شامل حالتان می شود. [4] یا روزی آسمان به سمت شما می بارد [5] یا اینکه این عدالت و انصاف ، میان مردم را اصلاح می کند [6]، منظور حضرت این است که چگونه باشیم؟

یعنی چطور باشیم که به ما بگویند منصف؟ یا عادل؟

با توجه به روایات، پاسخ به این سوال یک قاعده ی کلی دارد که به شما بشه گفت عادل و منصف. و بعد اگر خواستین که عادل ترین باشین، کار دیگری باید کرد. [7]

اما قاعده طلایی چیست؟

قال رسولُ اللّه صلى الله علیه و آله : ما کَرِهتَهُ لِنَفسِکَ فَاکرَهْ لِغَیرِکَ، و ما أحبَبتَهُ لِنَفسِکَ فأحبِبْهُ لِأخیکَ؛ تَکُن عادِلاً فی حُکمِکَ، مُقسِطا فی عَدلِکَ، مُحَبَّا فی أهلِ السَّماءِ، مَودودا فی صُدورِ أهلِ الأرضِ [8]
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله : آنچه براى خود نمى پسندى، براى دیگرى هم مپسند و آنچه براى خود دوست دارى، براى برادرت نیز دوست بدار، تا در قضاوتت عادل باشى و در عدالتت دادگر و نزد آسمانیان دوست داشتنى و در دلهاى زمینیان محبوب.

از امروز شروع کن. ببین چقدر می تونی این قاعده طلایی رو در زندگی ات پیاده کنی، به همان مقدار می تونی به خودت بگی که منصف و عادل هستی... منصف هستیم؟

قاعده طلایی:  آنچه براى خود نمى پسندى، براى دیگرى هم مپسند و آنچه براى خود دوست دارى، براى برادرت نیز دوست بدار


 

یک سخن تازه

شنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۱، ۰۷:۳۶ ب.ظ
تا به حال به خودت ریاضت دادی؟

به خاطر چی این ریاضت رو دادی؟

اصلا می دونی ریاضت یعنی چی؟

ریاضت؟ تمرین کردن؟  سختی دادن؟

چی ارزش داره که من به خاطر اون، خودکنترلی داشته باشم؟

حکمت می خوای؟

سکوتت رو زیاد کن.  به خودت گرسنگی بده.

نزدیک ماه مبارک هم هست. این ایام زیبایی برای روزه هست. 

همتت را قوی کن و روزه بگیر. حالت به هم می خوره؟ بگیر و حالت به هم بخوره. به خدا نشون بده که روزه رو میگیری ولی حالت به هم می خوره و روزت باطل می شه ..تازه اگه بشه

بعد ببین خدا کمکت می کنه که روزه هاتو نگه داری؟

می دونین چرا می گم؟ سکوت و گرسنگی دادن رو؟به خاطر این: بخونین...اگه هوس نکردین که این دو رو داشته باشین.. 

بحار الأنوار : فی حدیثِ المعراجِ : یا أحمدُ، إنّ العبدَ إذا أجاعَ بَطْنَهُ و حَفِظَ لِسانَهُ عَلَّمْتُهُ الحِکمَةَ ، و إنْ کانَ کافرا تکونُ حِکمَتُهُ حُجّةً علَیهِ و وَبالاً ، و إنْ کانَ مؤمنا تکونُ حِکمَتُهُ لَهُ نورا و بُرهانا و شِفاءً و رَحمَةً ، فیَعلَمُ ما لَم یَکُن یَعلَمُ و یُبْصِرُ ما لَم یَکُن یُبْصِرُ ، فأوَّلُ ما اُبَصِّرُهُ عُیوبَ نَفْسِهِ حتّى یَشْتَغِلَ عَن عُیوبِ غَیرِهِ ، و اُبصِّرُهُ دَقائقَ العِلمِ حتّى لا یَدْخُلَ علَیهِ الشَّیطانُ   بحار الأنوار : ٧٧/٢٩/٦
بحار الأنوار : در حدیث معراج آمده است : اى احمد ! هر گاه بنده شکم خویش را گرسنگى دهد و زبانش را نگه دارد، حکمت را به او بیاموزم . اگر کافر باشد حکمت او دلیلى بر ضد او و وبال گردنش خواهد بود و اگر مؤمن باشد حکمتش براى او نور و برهان و شفا و رحمت خواهد شد. پس، آنچه را نمى دانسته است، بداند و آنچه را نمى دیده است، ببیند . نخستین چیزى که به او نشان دهم عیبهاى خود اوست، تا بدین سبب از پرداختن به عیبهاى دیگران باز ماند، و دقایق علم را به او نشان دهم، تا شیطان به وجود او راه نیابد

اینو خود خود خدا گفته..حدیث معراج، حتی به کافر هم این حکمت داده می شه. یعنی اثر وضعی گرسنگی و سکوت حکمته...اونوقت من عرضه ندارم حکمت داشته باشم...واویلا بر من...