من چی بگیرم؟
منتطر بودم چراغش روشن بشه تا شروع کنم. هنوز نیومده. شاید حدود ده دقیقه رفتم فرفر.می دونین که کجاست. همین کوچه بغلی. همین جا که شاید خیلی هامون توشیم و غافلیم که...غافلیم که...هر لحظه ای که می گذره، عمرمون داره می گذره. هر لحظه که می گذره، عمرمونه که داره کم می شه. هر لحظه که می گذره مرواریدهاییه که میتونستیم جمع کنیم و نکردیم...قلبم گرفت...از کوچه بغلی اومدم بیرون...یاد کلام اون بزرگی افتادم که به من می گفت: می دونی علماء قدیم چرا نعلین می پوشیدن؟ عرض کردم نه. نمی دونم. شما بفرمایید.
فرمود: چون اونقدر وقت نداشتند که بخوان پاشنه ی کفش رو بالا بکشن....کمی تفکر...اگر تا آخر عمر روی این جمله گیر کنم جا داره...و گیر کرده ام...مانند...
روایت زیبایی بود...روایتی که هنوز که هنوزه و چندین ماه هست از خوندنش گذشته ام اما هنوز برایم تازگی داره و تفکر و شاید حسرت و بعد از آن همت و امید و تلاش ...
قال امیرالمومنین علی علیه السلام:
«أن اللیل و النهار یعملان فیک ، و یأخذان منک ، ،فخذ منهما .» غررالحکم/ص151
امیرالمؤمنین در کلامی فرمودند :
شب و روز در تو اثر میگذارند و در تو عمل می کنند ، تو هم یک چیزی از آنها بگیر.
من چی می تونم بگیرم که قابل قیاس باشه با چیزی که اون از من می گیره؟ چی؟ واقعا چی؟
پی نوشت: بیاییم کمی با هم روش فکر کنیم. یه کم فقط.. این سوال رو بی جواب نذار برای خودت.
بعدا نوشت: یه مطلبی رو درباره گناه کردن و توبه و ... خوندم از دوستم که حیفم اومد لینکش رو براتون نذارم. حتما بخونین و سعی کنین حسش کنین.