گنجیشک بودن هم بد نیستا
امروز می خوام حرفای یک استاد رو به شاگردش براتون بزارم. گمونم برای همه مفید باشه اگر چه که شاگرد می گه این کلام رو نفهمیده. براش بنویسید که استاد چی می خواست بهش بفهمونه. این پست اختصاص داره به شاگرد که حرف استاد رو ماها براش بازتر کنیم. پس بسم الله.
استاد: میگن گنجشک میشینه روی نازک ترین شاخه درخت ، شاخه ای که چند لحظه دیگه میشکنه. اما در اون بالا بدون اعتنا به شکست شاخه راحت اواز میخونه انگار نه انگار که مشکلی الا ن پیش میاد چون اعتماد داره که پرواز بلده وبه موقع بالهاشو باز میکنه ومیپره
مشکل خیلی از ماها یا نداشتن بال پرواز است ویا اعتماد نکردن به بال پرواز
وقتی بحرانی در زندگی پیش میاد، اگه گنجشک باشی، نه فحش میدی ونه سخت میگیری چون مطمئنی آخرش میپری. وقتی چنین شد در آرامش آواز میخونی .وقتی چنین شد به موقع و درست تصمیم میگیری. ادمهای قوی وقدرتمند معنوی در طوفانها لبخندشون بیشتره، چون مطمئن هستند که موقع رسیدن عنایت خداست پس به خدا اعتماد کن
ارزوی مرگ1 یکی از کمالات است ولی کدوم ارزو و کدوم مرگ قران هم میگه بگو اگر راست میگید که شما به خدا نزدیکید تمنای مرگ کنید 2 مضمون این سخن
شیعه و مومن فحش3 نمیده دهان ماها پاکتر از اون است که بوی تعفن داشته باشه بوی تعفن اگه در دهن ما باشه نزدیکترین بینی کدوم بینی است؟ بینی خودمان پس این بو تعفن قبل از همه خودمان را اذیت میکند بعد دیگران را اما اگه معطر باشه چی اولین نفر دماغ خودمان خوشبو میشود پس معطر کن عالم را به همین خاطر قران میگه اگه خوبی هم بکنید به خودتان میکنید بدی هم بکنید به خودتان میکنید ما به عالمی نور میدهیم وعطر میدهیم اگر اعتماد به خدا بکنیم
پی نوشت 1: جهت راهنمایی و مثلا اینکه من فهمیدم!!!. کلام استاد سه بخش بود. یکی مربوط به بحران. یکی مربوط به مرگ و یکی مربوط به فحاشی کردن و این ها...
پی نوشت 2: این شاگرد بیچاره روزی جند بار قراره بیاد نظراتتون رو بخونه. پس براش توضیح بدین. من هم تند تند نظرات رو تایید می کنم که زودتر به جوابش برسه.
پی نوشت 3: شاگرد ! به حرف استاد گوش ندادی حداقل بیا به حرف همکلاسی هات گوش بده
و از سخنان آن حضرت علیه السّلام است آنگاه که معاویه پیمان را شکست و ضحاک بن قیس را براى یغماگرى و چپاول مردم عراق فرستاد (چون از مواد صلحنامه این بود که تا پایان داورى حکمین مردم شام و عراق بر جان و مال خود ایمن باشند و هیچ یک از طرفین گزندى بهم نرسانند، و معاویه پیمان شکن بدین قرار داد وقعى ننهاد و گروهى را براى غارت و چپاول بعراق و یمن و مدینه و طائف و جاهاى دیگر فرستاد و چه جنایاتى که اینان مرتکب شدند) پس ضحاک سر راه خود عمرو بن عمیس بن مسعود را (که برادرزاده عبد اللَّه مسعود معروف بود) بکشت و گروهى از همراهان او را نیز گردن زد (خبر این جریان بگوش امیر المؤمنین علیه السّلام رسید) و پس از حمد و ثناى الهى فرمود: اى مردم کوفه بسوى بنده شایسته و صالح (یعنى عمرو بن عمیس) بیرون روید و بنزد لشکر خود که گروهى از آنها کشته و مجروح شدهاند رهسپار شوید، بروید و با دشمن خود پیکار کنید و بیگانه را از حریم شهر و دیار خود بازگردانید اگر مرد کارى در راه خدا هستید (راوى) گوید: مردم بسستى پاسخ آن حضرت را دادند و آن بزرگوار از آن مردم زبونى و ترس و بد دلى مشاهده کرد، پس فرمود: بخدا سوگند دوست داشتم که بجاى هشت تن از شما یکتن از ایشان (یعنى مردم شام و لشکر معاویه) را داشتم، واى بر شما با من بیرون آئید سپس اگر خواستید بگریزید، بخدا سوگند من دیدار پروردگارم (یعنى مرگ) را با نیت درست و بینائى کاملى که دارم ناخوش ندارم، و در آن آسایشى بس بزرگ و گشایشى از گفتگو کردن با شما است، و از زیر بار رنج سلوک با شما و مدارا کردنتان (آسوده شوم، مدارا کردنى) چون مدارا کردن با شتران جوانى که سنگینى بار کوهان آنها را کوفته است، یا چون جامههاى کهنهاى که چند بار پاره شده و از هر سو دوخته شود از جاى دیگر پاره گردد. (و شما چون آن شتران و جامهها هستید که من باید با شما بسازم).
2. قُلْ إِنْ کانَتْ لَکُمُ الدَّارُ الْآخِرَةُ عِنْدَ اللَّهِ خالِصَةً مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ (94بقره)
وَ لَن یَتَمَنَّوْهُ أَبَدَا بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ وَ اللَّهُ عَلِیمُ بِالظَّالِمِینَ(95بقره)
وَ لَتَجِدَنهَُّمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلىَ حَیَوةٍ وَ مِنَ الَّذِینَ أَشْرَکُواْ یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَ مَا هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذَابِ أَن یُعَمَّرَ وَ اللَّهُ بَصِیرُ بِمَا یَعْمَلُونَ(بقره96)
3. عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ خَطَبَ رَسُولُ اللَّهِ ص النَّاسَ فَقَالَ أَ لَا أُخْبِرُکُمْ بِشِرَارِکُمْ قَالُوا بَلَى یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ الَّذِی یَمْنَعُ رِفْدَهُ وَ یَضْرِبُ عَبْدَهُ وَ یَتَزَوَّدُ وَحْدَهُ فَظَنُّوا أَنَّ اللَّهَ لَمْ یَخْلُقْ خَلْقاً هُوَ شَرٌّ مِنْ هَذَا ثُمَّ قَالَ أَ لَا أُخْبِرُکُمْ بِمَنْ هُوَ شَرٌّ مِنْ ذَلِکَ قَالُوا بَلَى یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ الَّذِی لَا یُرْجَى خَیْرُهُ وَ لَا یُؤْمَنُ شَرُّهُ فَظَنُّوا أَنَّ اللَّهَ لَمْ یَخْلُقْ خَلْقاً هُوَ شَرٌّ مِنْ هَذَا ثُمَّ قَالَ أَ لَا أُخْبِرُکُمْ بِمَنْ هُوَ شَرٌّ مِنْ ذَلِکَ قَالُوا بَلَى یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ الْمُتَفَحِّشُ اللَّعَّانُ الَّذِی إِذَا ذُکِرَ عِنْدَهُ الْمُؤْمِنُونَ لَعَنَهُمْ وَ إِذَا ذَکَرُوهُ لَعَنُوه (الکافی ج2 ص : 289)
امام باقر علیه السّلام فرمود: رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله براى مردم خطبه خواند و فرمود:
بدترین شما را بشما خبر ندهم؟ گفتند: چرا یا رسول اللَّه! فرمود: کسى که از صله و بخشش دریغ کند و بنده خود را بزند و تنها بخورد، آنها گمان کردند خدا مخلوقى را بدتر از او نیافریده.
سپس فرمود: بدتر از این را بشما خبر ندهم؟ گفتند: چرا یا رسول اللَّه! فرمود: کسى که بخیرش امید نیست و از شرش ایمنى نباشد، آنها گمان کردند خدا مخلوقى را بدتر از او نیافریده.
سپس فرمود: شما را خبر ندهم به بدتر از این؟ عرض کردند: چرا یا رسول اللَّه! فرمود: کسى که زیاد فحش دهد و لعنت کند، چون مؤمنین را نزدش نام برند آنها را لعنت کند و چون آنها یادش کنند لعنتش کنند.
* قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَ لَا أُخْبِرُکُمْ بِأَبْعَدِکُمْ مِنِّی شَبَهاً قَالُوا بَلَى یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ الْفَاحِشُ الْمُتَفَحِّشُ الْبَذِیءُ الْبَخِیلُ الْمُخْتَالُ الْحَقُودُ الْحَسُودُ الْقَاسِی الْقَلْبِ الْبَعِیدُ مِنْ کُلِّ خَیْرٍ یُرْجَى غَیْرُ الْمَأْمُونِ مِنْ کُلِّ شَرٍّ یُتَّقَى (الکافی ج2 ص : 289)
رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله فرمود: کسى را که شباهتش از همه شما بمن دورتر است بشما خبر ندهم؟ گفتند: چرا یا رسول اللَّه! فرمود: کسى که از فحش گفتن و فحش شنیدن پروا ندارد [فحش دهد و بسیار دهد] و بد زبانست و بخیل و متکبر و کینهتوز و حسود و سخت دل و از هر خیرى که بدان امید میرود دور است و از هر شریکه از آن پرهیز مىشود، از او ایمنى نیست.
- ۹۰/۰۳/۰۸
عسک این گنجشکت بهتر از قبلی بود اون یکی خیلی وحشتناک بود.
...............................
استادتون خیلی استاد بودها
واقعا نکات تامل برانگیزانه ی بود( اوهو اوهو اوهو..مثلا سرفه بود)
راستش مشکل بیشتر از نداشتن اعتماد و اطمینانه که اگه بخوایم اخوندی بهش نگاه کنیم یعنی همون ایمان که اگه وار د قلب کسی بشه دیگه حتی اگه شاخه بشکنه و پروازم بلد نباشه اصلانمی ترسه ...
...............
یاد غلامی افتادم که امام بهش گفت بپر تو تنور پر اتیش و اونم پرید...