سیــــاه مشــق

بس نقش خامه زیر و زبر گشت تا از آن .............. نقشی چنین ز دقت صانع شد انتخاب

سیــــاه مشــق

بس نقش خامه زیر و زبر گشت تا از آن .............. نقشی چنین ز دقت صانع شد انتخاب

سلام.
به "سیاه مشق" هایم خوش امدید.
دوستانی که لطف می کنید و نظر می گذارید، یه لطف دیگه هم بکنید و خصوصی نظر نگذارید تا دیگران هم بهره مند شوند مگه جایی که واقعا ضرورت داره.
ممنون از همه دوستانی که نظر می گذارند و من رو با کلماتی بیشتر آشنا می کنند.
پایدار باشید.

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
پیوندها

۴ مطلب در تیر ۱۳۹۰ ثبت شده است

کپی برابر اصل

شنبه, ۲۵ تیر ۱۳۹۰، ۰۹:۳۳ ب.ظ

وقتی کودکی به دنیا می یاد، اکثر آدم ها در فکر این هستند که این نوزاد، به مادر رفته با یه پدر. صورتش رو بررسی می کنند که مثلا چشمش به پدر رفته و ابروهاش به مادر و موژه هاش به ....وقتی بزرگ تر می شه و در دامان خانواده، تربیت می شه، علاوه بر ظاهرش، به سیرت و رفتارهای او هم توجه می شود که به پدر رفته ی مادر. مثلا می گویند: جسارتش به پدر رفته و حلم و صبوری اش به مادر. این حالت من رو یاد کلام رسول اکرم صلی الله علیه و اله و سلم در مورد امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، می اندازد که فرمودند: أشبه الناس بى فى شمائله و أقواله و أفعاله1،

و حتی از صورت و سیرت هم بالاتر فرموده اند. بلکه سنت این فرزند نیز به اجدادش رفته است.2 سنتی از موسی3. سنتی از یوسف. سنتی از نوح، سنتی از پیامبر اکرم، سنتی از ادم، سنتی از ... حضرت موسی در زمانی متولد و مبعوث شد که سختی و رنج، بسیار بود و مردمان در خفقان شدید به سر می بردند. حضرت یوسف، به گونه ای میان مردمان بود و در بازارها رفت و آمد داشت که دیگران او را نمی شناختند. حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز، مانند حضرت یوسف میان ما هستند و ما او را نمی شناسیم. چقدر سخت است که محبوبت را ببینی و به خاطر معرفتی که به او نداری، او را نشناسی. سخت است. 


بکوشم که معرفتم را بالا ببرم. بکوشم که با ترک معصیت، توفیق این درک و معرفت را داشته باشم.بکوشم تا با طاعت الهی، خداوند معرفتش را روزی ام کند که علم و شناخت به خواندن نیست. می آموزندت.4

فقط کافیست ظرفیت آموزش را در خود ایجاد کنی.

شما دوستانم

دوشنبه, ۲۰ تیر ۱۳۹۰، ۰۶:۵۰ ب.ظ
امروز هم دوشنبه است. جالبه که این قدر زود دلم برایش تنگ شد.

آدمی چقدر ضعیف است و چه زود دلبسته می شود.

آن قدر زود که خودش هم نمی فهمد آیا دلش بسته شده یا نه؟

رسول اللّه‏ صلى‏ الله ‏علیه و ‏آله و سلّم:

مَثَلُ المُؤمِنینَ فی تَوادِّهِمْ وَتَعاطُفِهِمْ وَتَراحُمِهِمْ مَثَلُ الجَسدِ ؛ إذا اشتکى مِنهُ عُضوٌ تَداعى سائرُ الجَسَدِ بالسَّهَرِ والحُمّى . (منتخب میزان الحکمة :  60)

پیامبر خدا صلى‏ الله ‏علیه و ‏آله و سلّم :

مؤمنان در دوستى ، عطوفت و مهرورزى نسبت به هم چونان یک پیکرند که هرگاه عضوى از آن به درد آیددیگر اعضا را بیخوابى و تب فراگیرد .



می اندیشم

دوشنبه, ۱۳ تیر ۱۳۹۰، ۰۱:۵۷ ق.ظ
احساس خفگی کردیم. به صورت های همدیگه نگاه کردیم و گفتیم: پنجره...پنجره ها بالا رفت. کلید عدم ورود هوای بیرون به داخل ماشین رو زدیم و مانده بودیم این دود غلیظی که می آمد چه بود. کمی جلوتر با سرعت 100 کیلومتر، دیدیم اتشی عظیم برپاست...همه نگاه کردیم.

می اندیشیدم وقتی من خودم را با گناه و ظلم اتش می زنم، دودی که از من برمی خیزد تا به کجاها ادامه خواهد داشت. اطرافیانم را. و چه بسا نسلم را....می لرزم از گناهانم...

**********************

جاده ای سه لاینه و خلوت. به قول معروف جوون می داد برای سرعت  اما همواره دوربین های کنترل سرعت را می دیدیم که به محض اینکه به ذهنمان خطور کند کمی سریعتر از حد متجاز برویم، این دوربین ها مانعی می شد ...

می اندیشیدم که خداوند ناظر ماست...معاد و قیامت همه دوربین های کنترل سرعت ما هستند. پس چرا ما با این سرعت خود را به ذلت می کشانیم و به غفلت سپری می کنیم...

************************

کمی سرم را چرخاندم و به درختانی که کنار جاده بود نگاه می کردم. همه در یک ردیف. همه ایستاده. در این هوای گرم که من انسان نای ایستادن را ندارم، او استوار ایستاده است و سایه می دهد به دیگران. انگار که چفت پا ، رو بروی صاحبش ایستاده باشد.

می اندیشم این درختان همه به امر خداوند برای نفس کشیدن بهتر من این گرما را تحمل می کنند، و من چه می کنم؟ این درختان چه با ادب به فرمان مولایشان ایستاده اند و گرما و... تحمل می کنند و خداوند هم سبزی و طراوت و سایه برای دیگران را به آنان می دهد.

می اندیشم حد صبر و تحمل و اطاعت من در مقابل امر مولا چند روز است؟ یا به چند ساعت؟ بیشتر که می اندیشم از خود می پرسم: به سه دقیقه می توانی اطاعت امر مولا کنی؟؟ جوابم شرمنده ی این سوالم می شود.


پس از همه ی اندیشه هایم سر در لاک خود فرو برده و مرور می کنم:

لا اله الا انت. سبحانک. انی کنت من الظالمین.


بعدا نوشت: ممنونم از همه دوستانی که تا به این پست مطالب من رو دنبال کردن و اتفاقی شاید خوندن.

فعلا تصمیم ندارم دیگه این وبلاگ رو به روز کنم. ان شاالله که حلال کنید. در این ایام التماس دعا دارم.

محل عبور و مرور

يكشنبه, ۵ تیر ۱۳۹۰، ۰۱:۰۷ ب.ظ

در گذر روزها و شب ها حتما درگیر مشکلات زیادی شده اید. غم به شما تحمیل شده. بی وفایی رو چشیده اید. بی انصافی رو دیده اید و خیلی موارد دیگه...

اگه این ها رو به مادر بزرگت بگی یا به پدربزرگت یه جمله مشترک بهمون می که که: دنیا همینه دیگه...شاید سه کلمه باشه ولی کلی حرف توش داره...

دنیا همینه که باید توش سختی دید1. دنیا جای ماندن نیست.2 دنیا مقصود من و تو نیست3. دنیا جاییه که سه طلاقه داده شده.

دنیا جاییه که باید ازش عبور کرد و اگر بخواهی توش بمونی می شی یه زندانی4. مگه به زندانی چی می دن جز سختی و ...

هر چقدر هم که این محل عبور و مرور، زیبا باشه بازم ادم ازش عبور می کنه که برسه به خونه اش. مگه نه؟

امّا

پس از این دنیا و سختی هاش و گذشت شب و روز باید چیزی بگیری که ارزش این همه سختی کشیدن و زندان شدن  و ... را داشته باشد.

چی باید بگیریم؟ چه جوری باید بگیریم؟

روایات مربوط به دنیا رو ادامه مطلب می ذارم.

باز نشر این مطلب:   سایت جام نیوز          و           سایت صراط نیوز