حتما گوش کنید و از این گروه باشید
حتما گوش دهید:
سه دقیقه هم بنشینید سر کلاس درس شیطان!!!!!!!!
حتما گوش دهید:
سه دقیقه هم بنشینید سر کلاس درس شیطان!!!!!!!!
بی مقدمه می رم سر اصل مطلب و نه ادامه ی مطلب
اخه یه ادم چقدر ظرفیت محبت داره؟ منظورم اینه که تا چه حدی می تونه محبت بکنه به دیگران؟؟؟؟ تا چه حدی می تونه محبت ببینه از دیگران؟؟؟؟ ظرف وجودی انسان چقدر گنجایش محبت رو داره؟؟؟ حالا بماند که اگه این محبت نمود خارجیش زیاد هم باشه و همش قلبی نباشه. نمی دونم تونستم سوالم رو بگم یا نه...
حالا یه مثال می زنم. مثلا من با یکی دوست میشم و بهش محبت پیدا می کنم. خیلی هم دوستش دارم. علتش بماند: اینکه خودش ادم خوبیه و عبادت خدا رو میکنه که همین باعث می شه محبتش تو دل من بالا بره یا من عبادت می کنم و خلائق رو بیشتر دوست می دارم و غیره و غیره.... حالا من هی بهش اس میدم مثلا یا زنگ میزنم یا مثلا می رم دیدنش یا هر چی..هر چی که نشونه ای از محبت باشه... این جا این دو تا سوال مطرح می شه:
۱. اینکه من تا چه حد ظرفیت این رو دارم که بدون منت محبت بکنم به دوستم و از اون بی مهلی ببینم؟ یا اینکه کم مهلی یا هر چی....هر چیزی که کمک کننده ی این رابطه و ارتباط محبتی و معنوی و قلبی نباشه...
۲. اینکه طرف مقابلم، یعنی دوستم، اصلا ظرفیت همین محبت من رو داره؟ یا براش خوب نیست که من تحویلش بگیرم به قول امروزی ها، یا به قول خودمون ابراز محبت داشته باشم و سعی کنم یارش باشم و خواهرش و کمک کارش مثلا؟
سعی کنید خودتون رو بزارین جای من تا راحت تر بتونین جواب این دو تا سوال رو بدین.
پروردگارا، قلب و دلمان را آن چنان دریا و اقیانوس بگردان تا هر چه در آن داریم به بقیه ببخشیم ، اوج محبت را به همه داشته باشیم و هر چه می بینیم مغرورمان نکند و ظرفیت پذیرش همه چیز را داشته باشیم....آمین
تا حالا شده جگر گوشت جلوت، تو تب بسوزه و تو هر کاری بتونی براش انجام بدی و هیج فایده ای نداشته باشه؟
تا حالا شده انگشت های جگرگوشت لای در گیر کنه و از درد صورتش قرمز بشه و اونی که در رو گرفته اصلا متوجه نشه که دست بچه لای در گیر کرده و تو از ناراحتی و درد نتونی حرفی بزنی و هی بسوزی تا صدای جیغ بچه از گلوش بالاخره در بیاد و تازس که انگشتای له شدش از لای در بیرون کشیده بشه؟
تا حالا شده ووروجکت همین طور که داره بازی می کنه و می دوه و شادی می کنه یهو پاهاش لیز بخوره و از پشت محکم بخوره زمین و سرش گروپ صدا بده و تو تمام هیکلت تکه تکه بشه؟
تا حالا شده جگر گوشت دستش رو با چاقو ببره؟ یا مثلا از دماغش خووون بیاد؟ وقتی قرمزی خونش رو می بینی انگاره که قلبت خون ریزی کرده و از تو داغووون بشی؟
وووواااااای که چقدر این اتفاقات دردناک برای من پیش اومده. چقدر عشقم تو تب سوخته و بی حال افتاده رو دستم و نمی دونستم باید چه کنم. چقدر دستش لای در گیر کرده و از درد صداش تو گلوش خفه شده و تو فقط صورت لبو شدش رو می بینی و تمام سلول های بدنت انگار لای در گیر کرده و درد می کشی...خدایا، این عشق، این درد، این حس عمیقی که برای درک این کودک به من داده ای، این محبت عمیقی که در قلب من قرار داده ای، این شوقی که در دستانم قرار دادی تا با تمام وجودم کودکم را در آغوش بگیرم، همه ی این ها که اگه اتیشی باشه من مادر می رم و تو آتیش و این فرزند را از اتیش بیرون می اندازم و خودم تو آتیش می مونم، خدایا این محبتی که در قلب مادر قرار داده ای را سپاس می گویم. می دانم که می خواهی محبت خودت به من را به رخم بکشانی. یادم هست که گفته بودی محبتی که در قلب مادر هست یک ذره از محبتی است که خدا به بنده هاش داره.... خدایا یعنی تو این قدر من رو دوست داری؟ یعنی محبت مادری را باید ضربدر چند هزار و میلیون بکنم که بفهمم محبت تو به من در چه اندازس؟ مگه همین محبت مادر هم کمه؟ اگه تو در همین حد هم به من محبت داشته باشی من باید از عشق تو به خودم بمیرم....پروردگارا، الاها، من عاشقتم. مرا ببخش که با خطاها و نفهمی های خود تو را به درد می اورم و خود را از اغوش پر مهرت دور می کنم. خدایا، مرا یاری کن تا بتوانم عبد خوبی برایت باشم و مولایم رو ببینم و حس کنم و درک کنم که اگه تو را بینم، گویی همه را دیدم و اگه تو را نبینم و همه را بینم ، گویی هیچکس را ندیدم....
امام على علیهالسلام :
ما أیقَنَ بِاللّه مَن لَم یَرْعَ عُهودَهُ وذِمَّتَهُ .
بـه خدا یقین ندارد ، کـسى که عـهد و پـیمان خود را رعایت نکند .
عهد و پیمان، می شه همون قول دادن خودمون که بعضی ها حتی قسم هم می خورن. مثلا من قول میدم به دوستمکه هیچوقت تو رو تنها نمی زارم. قول می دم به دوستم که فلان کار رو حتماانجام می دم، قول می دم به دوستم که برات فلان کار رو می کنم، تا چه حد می شه رو قول مردم حساب کرد؟ بنار و باید بزاریم رو اینکه مردم به قولشون عمل می کنند یا اینکه بنا رو بزارم رو اینکه مردم بد قولن؟ اصلا چرا بقیه؟؟!!! خودم چی؟ خودم کی به قولم عمل کردم؟ یادم هست قولی دادم به کسی که خیلی خیلی دوستش داشتم و دارم. قول دادم به شرطی که او به قولش عمل کنه، ده روز صبر کردم به قولش عمل نکرد، من صبر کردم تا بلکه عمل کنه ولی نکرد، خیلی غصه دار شدم. خیلی داغون شدم. خیلی از تو شکستم. خیلی و من نیز به قولم عمل نکردم. اولین باری بود که من قولی می دادم و بهش عمل نمی کردم.....اینجا بود که یاد این روایت افتادم که می فرمایند:
امیر المؤمنین علیٌّ علیهالسلام :
غایَةُ الخِیانَةِ خِیانَةُ الخِلِّ الوَدودِ ، ونَقْضُ الْعُهُودِ .
امام على علیهالسلام :
اوج خیانت ، خیانت کردن به دوست صمیمى و شکستن عهد و پیمانهاست .
غرر الحکم : 6374 منتخب میزان الحکمة : 190
یادمه استادمون همیشه به ما م یگفت: اگه برای اسلام زینت نیستید، ابروریزی هم نکنید.
پروردگارا، کمکم کن تا با وفا کردن به عهد و پیمان ها و قول هایی که می دهم، جهت ده و راهگشا برای بندگانت باشم و ایمان خود و انان را قوی گردانم...امین
یه نکته جالبی رو می خوام براتون بگم که تو ذهن خیلی هامون اشتباه یا بهتر بگم درست و دقیق جا نیافتاده. شاید اگه ما حواسمون به این نکته باشه راه تهذیب نفس برامون خیلی باز تر و راحت تر بشه و البته یادمون نره که توکل به خداوند متعال رو هیجوقت فراموش نکنیم.
و اما اون نکته : معنی تقوا چیه؟ خیلی ها تقوا رو به پرهیزگاری ترجمه کردن. ولی خب من به استناد از کتاب ده گفتار استاد مطهری معنای اون رو « نگهداری » می گم. بعضی وقت ها فکر می کردم که ادم چرا باید مثلا فلان کار رو نکنه چون ممکنه نتونه جلوی خودش رو بگیره و به گناه الوده بشه. همیشه دوست داشتم ریسک کنم و اون کار رو انجام بدم و خودم رو بسنجم ببینم ایا می تونم جلوی خودم رو بگیرم و گناه نکنم یا نه؟ و اون جاست که باافتخار می تونم به خدا بگم: خدایا من می تونستم ولی انجام ندادم. اما وقتی نرم سمت کاری، توانستنی نیست که بعد از اون افتخاری هم بتونم بکنم و سر بالا بگیرم جلوی خدا که اره خدایا، من این گناه رو انجام ندادم. یکی نیست به من نادان بگه : هنر نکردی که انجام ندادی، تو موقعیت گناه رو نداشتی و انجام ندادی. اگه موقعیتش بود و خودت رو نگه می داشتی و کف نفس می کردی و از خودت صیانت می کردی به خاطر خدا و تقوا داشتی این هنره. واین دقیقا همون نکته ای یه که من می خوام بگم. تقوا یعنی نه اینکه بترسی و جلو نری و از محیط گناه دور باشی. این تقوی، تقوای ضعفه به تعبیر شهید مطهری یا همون تقوای منفی اما اصل تقوا به این معناست که در روح خود حالتی رو پیش بیاری که به تو مصونیت روحی و اخلاقی می ده که اگه فرضا در محیطی قرار بگیره که وسایل و موجبات گناه فراهم باشه، آن حالت و ملکه روحی او را حفظ می کنه و مانع از آلودگی می شه. و این هنره و می شه تقوای قوت یا همون تقوای مثبت.
پروردگارا، چنان ما را تربیت کن که متقی به معنای واقعی شویم... آمین
امام علی علیه السلام جواب من و تو رو می ده:
أصلُ العَقلِ القُدرَةُ ، وثَمَرَتُها السُّرورُ
ریشه خرد توانمندى است و میوه آن شادى .
یعنی من انسان توانمند تر از اونی هستم که گمان می کنم . باید خودم رو توانمند بدونم تو مسائل. این رو یکی از دوستام همیشه به من می گفت که خودت باید مسائلت رو حل کنی. حالا منه توانمند این قدرت و توانمندیم رو رو چی باید سوار کنم؟ رو چی باید سرمایه گذاری کنم؟ رو خرد. اگه به توانمندی که باورش دارم آب خرد بدم این درخت رشد می کنه و اگه آب بهش بدم و نور الاهی و کود بدم و علف هرزهایی که همه جا رشد می کنه رو بچینم اون وقته که ثمره می ده ومن می تونم ازش بهره ببرم. ثمرش چیه حالا؟ شادی. جالبه که از توانمندی و خرد و عقلت استفاده می کنی برای اینکه میوه ی شادی رو بخوری؟ یعنی شاداب باشی؟ مگه این سرور و شادابی چه فایده ای برای انسان داره؟ چه نفعی به انسان می رسونه؟ اصلا مگه مهمه ما آدم ها شاد باشیم؟؟!!!!!
فإنَّ المَرءَ قد یَسُرُّهُ دَرْکُ ما لَم یَکُن لِیَفُوتَهُ ، ویَسُوؤهُ فَوتُ ما لَم یَکُن لِیُدرِکَهُ ، فَلیَکُن سُرُورُکَ بما نِلتَ مِن آخِرَتِکَ ، ولیَکُنْ أسَفُکَ على ما فاتَکَ مِنها .
امام على علیهالسلام:
آدمى گاه براى دست یافتن به چیزى شاد مىشود که در هر حال به آن مىرسد و براى نرسیدن به چیزى اندوهگین می شود که هرگز به آن نمىرسید . پس ، شادى تو در جایى باشد که به امرى از امور آخرتت دست یابى و اندوهت آن جا باشد که امرى از امور آن را از دست دهى.
چه جور می شه ؟ این نشان دهند ی این نیست که این دنیا با همی عظمتش در برابر آخرت هیچه و ناراحتی های این دنیا که دل و دست بعضی آدم ها رو لرزونده در مقابل ناراحتی آخرت ناچیز؟ پس چرا ناراحت باشیم اگه دنیای خود را مزرعه ی آخرت قرار دادیم. جالبه که این روایت دلیل یه روایت دیگه رو می گه. این که مؤمنین ادم های شادی هستند. اللهم الرزقنا
این مطلب رو تو وبلاگ یکی از دوستام دیدم و خب چون خیلی عالی بود لینکشو گذاشتم تا هم شما استفاده کنین و هم سرقت مطلب نشه و هم با وبلاگ دوستم که تو پیوندها هم لینکشو دادم بیشتر آشنا بشین. برای خوندنش اینجا رو کلیک کنین.
در وسائل الشیعه، چاپ قدیم 20 جلدی، کتاب الجهاد که تتمه ی کتاب امر به معروف و نهی از منکر است بحثی را باز کرده اند به نام ابواب جهاد نفس. در باب 16 روایت اول مشکل گشای بسیاری از ناراحتی های روحی است. امام باقر علیه السلام می فرمایند: وَجَدنا فی کتاب علیٍ انّ رسول الله قال علی منبره: و الذی لا اله الا هو(قسم به ان کس که غیر از او کسی نیست) ما اعطی مؤمن قطّ خیر الدنیا و الاخره(اعطا نشده است به هیچ مؤمنی خیر دنیا و آخرت) الاّ بِحُسن ظنّه بالله. (اولین عاملی که موجب شده است خیر دنیا و آخرت به یک مؤمن داده شود به برکت حسن ظن به خداست. این اولین ظهور کرم خداست.) و رجائه له (و امیدی که به خدا بست؛ اصلا رجا میوه ی حسن ظن است. هر کس که ظنش به خدای متعال نیکو شد امید به او می بندد، دل به او می بندد.) و بحسن خلقه (عامل سومی که موجب می شود خیر دنیا و آخرت شامل حال کسی بشود، به خاطر خوش اخلاقی اش است. حسن خلق هم میوه ی حسن ظن است) والکفِّ عن اغتیاب المؤمنین (کف یعنی باز داشتن: و باز بدارید از اینکه غیبت مؤمنی را بکنید) وسائل، ج11، ص181.
پس تا به حال 4 عامل را فرمودند: 1. حسن ظن بالله 2. امید بالله 3. حسن خلق با خَلق خدا 4. اجتناب از غیبت
ادامه حدیث هم نکات جالبی داره که اگر عمری بود در روزهای بعدی براتون می گم. فعلا به همین چهارتا عامل فکر کنیم و عمل کنیم که اگه نگم همه ی امور ولی به یقین می تونم بگم نصف بیشتر امور ما به آسانی سپری می شود