تقرب
چه زیبا شبی بود شب معراج پیامبر...
الإمام علیّ علیهالسلام: - فی حَدیثِ المِعراجِ: إنَّ النَّبِیَّ صلى الله علیه و آله و سلّم سَأَلَ رَبَّهُ سُبحانَهُ لَیلَةَ المِعراجِ فَقالَ : . . . یا رَبِّ ، دُلَّنی عَلى عَمَلٍ أتَقَرَّبُ بِهِ إلَیکَ . قالَ : اِجعَل لَیلَکَ نَهاراً ونَهارَک لَیلاً .
قالَ : یا رَبِّ ، کَیفَ ذلِکَ؟ قالَ : اِجعَل نَومَکَ صَلاةً ، وطَعامَکَ الجوعَ .یا أحمَدُ ، وعِزَّتی وجَلالی ، ما مِن عَبدٍ ضَمِنَ لی بِأَربَعِ خِصالٍ إلاّ أدخَلتُهُ الجَنَّةَ : یَطوی لِسانَهُ فَلا یَفتَحُهُ إلاّ بِما یَعنیهِ ، ویَحفَظُ قَلبَهُ مِنَ الوَسواسِ ، ویَحفَظُ عِلمی ونَظَری إلَیهِ ، ویَکونُ قُرَّةُ عَینَیهِ الجوعَ . یا أحمَدُ ، لَو ذُقتَ حَلاوَةَ الجوعِ وَالصَّمتِ وَالخَلوَةِ ، وما وَرِثوا مِنها . قالَ : یا رَبِّ ، ما میراثُ الجوعِ؟ قالَ : الحِکمَةُ ، وحِفظُ القَلبِ ، وَالتَّقَرُّبُ إلَیَّ ، وَالحُزنُ الدّائِمُ ، وخِفَّةُ المُؤنَةِ بَینَ النّاسِ ، وقَولُ الحَقِّ ، ولا یُبالی عاشَ بِیُسرٍ أم بِعُسرٍ .
یا أحمَدُ ، هَل تَدری بِأَیِّ وَقتٍ یَتَقَرَّبُ العَبدُ إلَیَّ؟ [ قالَ : لا ، یا رَبِّ ] . قالَ : إذا کانَ جائِعاً أو ساجِداً .
قبل از اینکه ترجمشو بزارم فقط یه نگاهی به حجم رنگ ها بکنین. اونایی که با رنگ آبیه رو پروردکار متعال گفته و اونایی رو که با رنگ سبزه پیغمبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم. یه کمی فکرکن ببین وقتی در محضر بزرگی می شینی بیشتر باید حرف بزنی یا بشنوی؟ گمونم شیندن بهتره دیگه . ظاهر این روایت این رو خوب نشون می ده. حالا یه چیز دیگه: وقتی د رمحضر بزرگی می خوای حرف بزنی چی باید بگی؟ یادتونه امام علی علیه السلام هی به اطرافیان خود می فرمود: سلونی قل Nن تفقدونی. قبل از اینکه من را از دست بدهید از من بپرسید...پس یادمون باشه هر وقت در محضر بزرگی بودیم بیشتر بشنویم و اگه حرفی زدیم سوالی باشه که راهنمامون باشه و البته سوال خوب و عمیقی باشه.(همه رو بزرگ تر از خودت بدون چون تو که نم یدونی که بزرگی در تو بیشتره یا در طرف مقابلت!)و اما ترجمه این روایت زیبا. من که هنوز که هنوزه دارم روش فکر می کنم . خیلی مطلب داره تو این روایت. خوبه کسایی که می خونین این رو هر کودومتون یکی از مطلب های عمیقش رو که متوجه شدین برام توضیح بدین. تا این روایت رو واضح تر بفهمم. ممنونم.
امام على علیهالسلام: - در حدیث معراج: پیامبر صلى الله علیه و آله و سلّم در شب معراج ، از پروردگار خود خواست و چنین گفت : پروردگارا ! مرا به کارى راه نماى که با آن به تو نزدیک شوم.
فرمود : «شبت را روز ، و روزت را شب بدار» .
پرسید : پروردگارا ! چگونه چنین توان کرد؟
فرمود : «خواب خویش را نماز ، و خوراک خود را گرسنگى قرار بده .
اى احمد ! به عزّت و جلالم سوگند ، هیچ بندهاى برایم چهار چیز را تضمین نمىکند ، مگر این که او را به بهشت در مىآورم : زبان فرو بندد و آن را جز بدانچه به وى مربوط است ، نگشاید ؛ دلخویش را از وسواس حفظ کند ؛ آگاهى من از او و این را که او در زیر نگاه من است ، پاس بدارد ؛ و نور دیدهاش ، در گرسنگى باشد . اى احمد ! کاش ، شیرینىِ : گرسنگى ، سکوت ، خلوت و آنچه را از آن به ارث بردهاند ، چشیده بودى !» .
پرسید : پروردگارا ! میراث گرسنگى چیست؟
فرمود : «حکمت ، حفظ دل ، تقرب به خداوند ، اندوه دائم ، کمهزینگى براى مردم ، حقگویى ، و اهمّیت ندادن به این که در گشایش و آسانى مىزید یا در سختى و دشوارى .
اى احمد ! آیا مىدانى با کدام حالت و وقت ، بنده به من تقرّب مىجوید؟» .
گفت : نه ، اى پروردگار !
فرمود : «آن هنگام که گرسنه یا در حالت سجده باشد»
- ۸۹/۱۰/۲۲
معین معین باش
لطفا
ممنون
یا علی