سیــــاه مشــق

بس نقش خامه زیر و زبر گشت تا از آن .............. نقشی چنین ز دقت صانع شد انتخاب

سیــــاه مشــق

بس نقش خامه زیر و زبر گشت تا از آن .............. نقشی چنین ز دقت صانع شد انتخاب

سلام.
به "سیاه مشق" هایم خوش امدید.
دوستانی که لطف می کنید و نظر می گذارید، یه لطف دیگه هم بکنید و خصوصی نظر نگذارید تا دیگران هم بهره مند شوند مگه جایی که واقعا ضرورت داره.
ممنون از همه دوستانی که نظر می گذارند و من رو با کلماتی بیشتر آشنا می کنند.
پایدار باشید.

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
پیوندها

۱۰ مطلب در مهر ۱۳۸۹ ثبت شده است

رهبرا خوش آمدی...

چهارشنبه, ۲۸ مهر ۱۳۸۹، ۰۷:۱۰ ق.ظ
سلام دوستان. چقدر انتظار سخته. هم انتظار کشیدن برای دیدن اقامون سخت بوود هم انتظار برای باز  شدن این صفحه ی بلاگفا که لود بشه تا من بتونم بالاخره بنویسم....

جای همتون خالی بووود. اونایی که بودن که خوشا به سعادتشون و باید بهشو دست مریزار گفت و تقبل الله از این عبادت عظیمی که انجام دادن....

از صبح زود بیدار شده بودم و لحظه شماری می کردم برای دیدن اقا... سوار ماشین شدیم و رفتیم نزدیکی های حرم. خیلی شلوغ بود. در و دیوار پر بود از پوستر های زیبای چهره ی رهبرم. همین طور که پوستر ها رو می دیدم لبخند روی لبام بود. پیش خودم گفتم حالا اگه یکی زوم کنه رو قیافه ی من میگه این دختره خل شده. گفتم خب بزار بگن. اره خب من دیوونه ی اقام. دیووونه ی رهبرم هستم. نایب بر حق امام زمان. خلاصه دست بجمو گرفته بودم و با هم می رفتیم تا برسیم به حرم. براش کلی ساندیس و اب پرتقال و این ها خریدم که کیف کنه و تشنه نمونه چون افتاب گرمی بووود دیروز. همین طور که می رفتیم برای بچم توضیح می دادم که اقامون اومده. داریم می ریم اقا رو ببینیم. و پوستر های اقا رو نشونش می دادم. الاهی فداش بشم من. اونم می خندید و با همون زبون بچگونش می گفت اقا، منم پشت بند اقا گفتم بچم می گفتم عشق منه اقا. اونم می خندید و می گفت اقا. خلاصه ما دو تا کلی با هم کلمه ی عشق رو تکرار می کردیم و شعله ی محبت الاهی بود که تو قلبامون همین طور زبانه می کشید. رسیدیم. ماشالله به این مردم که چقدر شلوغ بود. ماشاالله. تلویزیون نشون داد جمعیت عظیم رو. حالا من تو ادامه ی مطالب عکساشو می ذارم. رفتم جلو. یاد 7 سال پیش رو کردم که همیشه یک ساعت و نیم تو راه بودیم تا از خونمون برسیم به حسینیه امام خمینی در تهران و از نرده ها و حفاظت رد بشیم تا برسیم به نزدیکی های اقا که وقتی اقا دست مبارکشون رو جهت احترام و سلام به خلائق بالا می بره انگار روح ما رو به پرواز در می یاره و هیچوقت نتونستم جلوی گریه ی اولیم رو بگیرم. الاهی من فدای قدوم اقا بشم.الاهی....

خلاصه از حفاظت رد شدیم با کلی وسایل: کیف و موبایل و هندزفری و کیف پول و باطری اضافه ی موبایل و کرم ضد افتاب و جالبه حتی جامدادی ام رو هم در نیاورده بودم از تو کیفم. کلی تو دلم به خودم خندیدم. تقریبا ساعت ده و نیم بود. خلاصه ما رد شدیم بعد از سه بار گشتن . همچین اروم اروم رفتیم جلو و منتظر حضور رهبری.....

بالاخره رهبر امد... خوش اومد...

صل علی محمد ، نایب مهدی امد...صل علی محمد ، یاور مهدی امد...دست گل محمدی به شهر قم خوش امدی... ای رهبر ازاده امده ایم اماده....نایب مهدی امده و کلی شعار که بالاخره نفهمیدیم شعار غالب چی بود که ما همونو تکرار کنیم. برا همین گفتیم:.. این همه لشگر امده ... به عشق رهبر امده... همین که این رو گفتیم همه ی خانوما زدن زیر گریه. اخه نمی دونین که. قلب ها پر شده بود از عشق رهبر. عشق مولا. فدای این محبت مردم و عشقشون به ولایت بشم. خلاصه وایسادیم عین بچه ی ادم و حرفای رهبرمون رو گوش دادیم و اخرش هم به دعای اقامون آمین گفتیم و جای همتون خالی به قول بچه تهرونی ها : حال کردیم....

تو ادامه ی مطالب عکسایی که گرفتم رو می ذارم. موبایل برده بودیم...البته خودشون اجازه دادن ببریم ها... یواشکی نبرده بودم... کلی عکس گرفیتم . هی خانوما می گفتن: این موبایلتو می گیرن ها. منم گفتم بیان بگیرن. خودشون اجازه دادن ببرم. خلاصه منم کوتاه نمی یومدم که، هی عکس می گرفتم....حالا برا دیدن عکسها می تونین برین ادامه مطلب

رهبرا....

شنبه, ۱۷ مهر ۱۳۸۹، ۱۱:۱۵ ق.ظ

رهبرا، امدنت را شکر می گوییم.

پروردگارا، حضورش را با ظهور نایب بر حقت، حجت ابن الحسن پیوند ده و زینب بخش عالم گردان...آمین


به مناسبت حضور مقام معظم رهبری در  شهر مقدس قم، این بار این پست را به بیانات ایشان اختصاص می دهم. ایشان در شرح حدیث پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله اینگونه می فرمایند:
من مواعظ النبی صلى الله علیه وآله وسلّم:
خیارکم أحسنکم أخلاقاً، الذین یَألفون ویُؤلفون.
(تحف العقول صفحه 45)
بهترین شما، کسانى هستند که برخوردشان با مردم، از همه بهتر است. چهره‏اى گشاده دارند که مردم رغبت مى‏کنند با آنان انس و الفت بگیرند.
معناى روایت، این نیست که اگر کسى پاى‏بندِ عمل به تکلیف شرعى نیست ولى خوش‏برخورد است بر کسى که وظائف دینى خود را انجام مى‏دهد ولى گشاده‏رو نیست، ترجیح دارد.
بلکه مراد این است فرد مؤمنى که وظائف خود را انجام مى‏دهد و حسن خلق هم دارد بر مؤمنى که خوش اخلاق نیست برترى دارد.
جلسه بیست و سوم 23/8/78

عشق

جمعه, ۱۶ مهر ۱۳۸۹، ۱۱:۵۱ ق.ظ

تا حالا شده جگر گوشت جلوت، تو تب بسوزه و تو هر کاری بتونی براش انجام بدی و هیج فایده ای نداشته باشه؟

تا حالا شده انگشت های جگرگوشت لای در گیر کنه و از درد صورتش قرمز بشه و اونی که در رو گرفته اصلا متوجه نشه که دست بچه لای در گیر کرده و تو از ناراحتی و درد نتونی حرفی بزنی و هی بسوزی تا صدای جیغ بچه از گلوش بالاخره در بیاد و تازس که انگشتای له شدش از لای در بیرون کشیده بشه؟

تا حالا شده ووروجکت همین طور که داره بازی می کنه و می دوه و شادی می کنه یهو پاهاش لیز بخوره و از پشت محکم بخوره زمین و سرش گروپ صدا بده و تو تمام هیکلت تکه تکه بشه؟

تا حالا شده جگر گوشت دستش رو با چاقو ببره؟ یا مثلا از دماغش خووون بیاد؟ وقتی قرمزی خونش رو می بینی انگاره که قلبت خون ریزی کرده و از تو داغووون بشی؟

وووواااااای که چقدر این اتفاقات دردناک برای من پیش اومده. چقدر عشقم تو تب سوخته و بی حال افتاده رو دستم و نمی دونستم باید چه کنم. چقدر دستش لای در گیر کرده و از درد صداش تو گلوش خفه شده و تو فقط صورت لبو شدش رو می بینی و تمام سلول های بدنت انگار لای در گیر کرده و درد می کشی...خدایا، این عشق، این درد، این حس عمیقی که برای درک این کودک به من داده ای، این محبت عمیقی که در قلب من قرار داده ای، این شوقی که در دستانم قرار دادی تا با تمام وجودم کودکم را در آغوش بگیرم، همه ی این ها که اگه اتیشی باشه من مادر می رم و تو آتیش و این فرزند را از اتیش بیرون می اندازم و خودم تو آتیش می مونم، خدایا این محبتی که در قلب مادر قرار داده ای را سپاس می گویم. می دانم که می خواهی محبت خودت به من را به رخم بکشانی. یادم هست که گفته بودی محبتی که در قلب مادر هست یک ذره از محبتی است که خدا به بنده هاش داره.... خدایا یعنی تو  این قدر من رو دوست داری؟ یعنی محبت مادری را باید ضربدر چند هزار و میلیون بکنم که بفهمم محبت تو به من در چه اندازس؟ مگه همین محبت مادر هم کمه؟ اگه تو در همین حد هم به من محبت داشته باشی من باید از عشق تو به خودم بمیرم....پروردگارا، الاها، من عاشقتم. مرا ببخش که با خطاها و نفهمی های خود تو را به درد می اورم و خود را از اغوش پر مهرت دور می کنم. خدایا، مرا یاری کن تا بتوانم عبد خوبی برایت باشم و مولایم رو ببینم و حس کنم و درک کنم که اگه تو را بینم، گویی همه را دیدم و اگه تو را نبینم و همه را بینم ، گویی هیچکس را ندیدم....

الانه که دست و دلم بلرزه، می تونم بی خیال بشم و .... می تونم هم که نه....اره ... مسئله سر تونستنه. من می تونم این گناه رو بکن. غیبت کسی رو بکنم. به کسی تهمت بزنم. به کسی ظلم کنم. به کسی صدمه بزنم و خیلی گناه های مخفی و آشکار دیگه. مهم این نیست که بتونم. نه. مهم اینه که عفت بورزم. با اینکه می تونم نکنم.....حالا بخون که وقتی بتونی و گناه نکنی علاوه بر اینکه خلیفت اللهی و انسانیتت رو داری، پاکی و عصمت و اطاعت کودوم مخلوق خدا رو هم دارا می شی.....

امیر المؤمنین علیٌّ علیه‏السلام :

ما الُمجاهِدُ الشَّهیدُ فی سَبیلِ اللّه بِأعظَمَ أجرا مِمَّن قَدَرَ فعَفَّ ، لَکادَ العَفیفُ أن یَکونَ مَلَکا مِنَ المَلائکةِ .

کسى که در راه خدا جهاد کند و شهید شود اجرش بزرگتر از کسى نیست که بتواند گناه کند و عفّت ورزد ، انسان پاکدامن نزدیک است که فرشته‏اى از فرشتگان خدا شود .

نهج البلاغة : الحکمة 474 منتخب میزان الحکمة : 386


اوج خیانت به دوست!!!!!

شنبه, ۱۰ مهر ۱۳۸۹، ۱۱:۵۰ ب.ظ

امام على علیه‏السلام :

ما أیقَنَ بِاللّه مَن لَم یَرْعَ عُهودَهُ وذِمَّتَهُ .

بـه خدا یقین ندارد ، کـسى که عـهد و پـیمان خود را رعایت نکند .

عهد و پیمان، می شه همون قول دادن خودمون که بعضی ها حتی قسم هم می خورن. مثلا من قول میدم به دوستمکه هیچوقت تو رو تنها نمی زارم. قول می دم به دوستم که فلان کار رو حتماانجام می دم، قول می دم به دوستم که برات فلان کار رو می کنم، تا چه حد می شه رو قول مردم حساب کرد؟ بنار و باید بزاریم رو اینکه مردم به قولشون عمل می کنند یا اینکه بنا رو بزارم رو اینکه مردم بد قولن؟ اصلا چرا بقیه؟؟!!! خودم چی؟ خودم کی به قولم عمل کردم؟ یادم هست قولی دادم به کسی که خیلی خیلی دوستش داشتم و دارم. قول دادم به شرطی که او به قولش عمل کنه، ده روز صبر کردم به قولش عمل نکرد، من صبر کردم تا بلکه عمل کنه ولی نکرد، خیلی غصه دار شدم. خیلی داغون شدم. خیلی از تو شکستم. خیلی و من نیز به قولم عمل نکردم. اولین باری بود که من قولی می دادم و بهش عمل نمی کردم.....اینجا بود که یاد این روایت افتادم که می فرمایند:

امیر المؤمنین علیٌّ علیه‏السلام :

غایَةُ الخِیانَةِ خِیانَةُ الخِلِّ الوَدودِ ، ونَقْضُ الْعُهُودِ .

امام على علیه‏السلام :

اوج خیانت ، خیانت کردن به دوست صمیمى و شکستن عهد و پیمانهاست .

غرر الحکم : 6374 منتخب میزان الحکمة : 190

یادمه استادمون همیشه به ما م یگفت: اگه برای اسلام زینت نیستید، ابروریزی هم نکنید.

پروردگارا، کمکم کن تا با وفا کردن به عهد و پیمان ها و قول هایی که می دهم، جهت ده و راهگشا برای بندگانت باشم و ایمان خود و انان را قوی گردانم...امین

Title-less

دوشنبه, ۵ مهر ۱۳۸۹، ۰۹:۵۷ ق.ظ

پیامبر صلى‏ الله‏ علیه ‏و ‏آله:

تَکَلَّفُوا فِعلَ الخَیرِ وَ جاهِدوا نُفوسَکُم عَلَیهِ، فَاِنَّ الشَّرَّ مَطبوعٌ عَلَیهِ الاِنسانُ؛

در کار خیر، خود را به زحمت اندازید و در این راه با هوا و هوس خود مبارزه کنید، زیرا طبیعت انسان به بدى تمایل دارد.

(تنبیه الخواطر، ج 2، ص 120)

پ

شکرانه ای دیگر

يكشنبه, ۴ مهر ۱۳۸۹، ۰۳:۳۸ ب.ظ

من هر چی می خوام بزارم یه مدت ننویسم باز نمی شه و مجبور می شم بنویسم. امروز یکی از دوستای خوبم رو که مدتی بود از دست داده بودم خدا بهم برگردوند. کسی که مهربونیش من رو شیفته ی خودش کرده بود و دل بزرگش. کسی که شب های زیادی یار و غمخوار لحظه های تنهایی من بود و تنهایی ام را با یاد خدا پر کرد. تنها کسی که برام نماز خوند و برای ارامشم دعا کرد. تنها کسی که من همیشه اون رو تو همه ی روزهایی که توش نفس می کشم دعا می کنم. براش دعا می کنم که پایدار باشه. براش صدقه می دم هر روز. دوسش دارم زیاد و براش ارزو می کنم که تو همه ی زندگیش موفق باشه. امروز به شکرانه ی دوباره دیدنش خواستم این مطلب رو بنویسم و از خدا تشکر کنم به خاطر این منتی که بر من نهاد . ای کاش اون کسی رو که خودش هم می دونه همیشه می داشتم. یادمه یکی به من می گفت ای کاش رو از زندگیت حذف کن. سعی می کنم اما بعضی وقتا نمی شه. ادم دوست داره ایکاش های زیادی رو بگه. ای کاش خدایا ما را در کنار امام زمانمان قرار می دادی و ما را عارف به حق حضرتش. التماس دعا دارم از همه.

پروردگارا، مومنین برادران و خوارهان ایمانی یکدیگرند، همه ی برادران و خواهران مرا د رکنف حمایت خود قرار ده و روزیشان را سرشار از عطوفت، مهربانی، عشق، محبت و علم و دانش و یقین قرار ده.... آمین

خدایا شکرت

شنبه, ۳ مهر ۱۳۸۹، ۰۶:۲۱ ب.ظ

امروز بهم خبر دادند که ترانه جووون،  حالش بهتره. دکترها گفتن که بهتر شده و جراحی لازم نداره. هنوز باید تحت مراقبت باشه ولی خب خطر برطرف شده ظاهرا. خدایا ممنونتم. ممنونم که لطفت رو شامل حال من کردی و سلامتی و عافیت رو به همه ی دوستام دادی. ممنونم که امروز، روزم رو که با تو اغاز کردم بهترین برایم قرار دادی. خدایا، هر چه شکرت رو بکنم کم کرده ام . به جباریتت قسم ، خودت کاستی های ما رو جبران کن. برای ترانه و داداش خوبم آرزوی سلامتی م یکنم. همه ی برادران و خواهران خوبم که در بستر بیماری هستند دعایشان می کنیم همه با هم با صدقه دادن و صلوات هایی که حسابش فقط دست خدا می مونه، دعاشون می کنیم که شفا پیدا کنن. اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم....

خدایا، دست یاریمان را به سویت دراز کردیم و تو آن را پس نزدی، توان این را بده که ما نیز دستمان را از انوار وجوودی تو خالی برنگردانیم و خود را از تو رها نکنیم. از همه کس رها شویم و فقط به سوی تو و الطاف و و حدانیت تو بیاییم.

خدایا، اتش عشقت را ان چنان بر ما بتابان که جز تو هیچ نبینیم. پروردگارا، ممنونم بابت عنایتت به خاطر دوستم ترانه جووون و همه ی حمایت هایی که از همه ی ما کرده ای. خدایا، دوستت دارم. نه تنها الان که بر من منت نهادی ، همیشه و در همه حال تو تنها یاورم بودی و هستی.

پروردگارا، بر من منت بگذار و گنجینه اسرار الاهیت را بر قلوب ما بتابان تا ناظر زیبایی های تو باشیم....آمین.

اللهم اشف کل مریض.....

جمعه, ۲ مهر ۱۳۸۹، ۰۱:۲۴ ب.ظ

سلام دوستان. راستش زبانم بند اومده از حرف زدن. همیشه پیش خودم می گم خوبه تایپ کردن بلدم چون وقتی هم که گریه کنی می تونی بنویسی. همین طور روزها که می گذرد بیشتر دارم دوستانم رو از دست می دم. من لایق دوستی با انان را نداشته ام لابد. پروردگارا، این چه آزمایش است که من را می کنی؟ صبوری می خواهد که من صبور نیستم. امروز دیدم که یکی از بهترین دوستام بیمار شده و .... شوکه شدم. رفتم فقط حدیث خوندم تا یه کم ارووووم بشم. به دوستم دسترسی ندارم. پس مشمول این روایت می شم، اگه براش دعا کنم، که می کنم و خواهم کرد:

رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم : أسرَعُ الدُّعاءِ إجابَةً دَعوَةُ غائِبٍ لِغائِبٍ ؛

نزدیک‏ترین دعا به اجابت ، دعا براى فرد غایب است .

الکافى ، ج 2 ، ص 510  .

ترانه عزیز، داداش خوبم و همه ی کسایی که از درد و رنج بیماری ،خداوند شما را محبوب خود قرار داده، براتون دعا م یکنم که سریع ترین دعا به اجابت ، دعا برای شماست. پروردگارا، به حق خلیفه ی بر حقت بر روز زمین، همه ی بیماران را شفای عاجل و عافیت کامل عنایت کن. اللهم صل علی محمدو ال محمد.....امین

صدقه هم یادم نره که بدم. ..... خب دادم. حالا می دونید صدقه رو چرا گفتم؟  خودتون بخونید:

عنه صلى‏ الله ‏علیه و ‏آله و سلّم :

تَصَدَّقُوا وداوُوا مَرضاکُم بالصَّدَقَةِ ؛ فإنَّ الصدقةَ تَدفَعُ عنِ الأعراضِ والأمراضِ ، وهِیَ زیادَةٌ فی أعمارِکُم وحَسَناتِکُم .

صدقه بدهید و بیماران خود را با صدقه درمان کنید ؛ زیرا صدقه از پیشامدهاى ناگوار و بیماریها جلوگیرى مى‏کند و بر عمر و حسنات شما مى‏افزاید .

کنز العمّال : 16113 منتخب میزان الحکمة : 318

پروردگارا، با خبر عافیت و سلامتی دوستانم، بر من منت گزار و لطافت و ربوبیت و وحدانیتت را بیش از پیش به رخ ما بکش. ...امین.

خود نگهداری

پنجشنبه, ۱ مهر ۱۳۸۹، ۰۹:۰۷ ب.ظ

یه نکته جالبی رو می خوام براتون بگم که تو ذهن خیلی هامون اشتباه یا بهتر بگم درست و دقیق جا نیافتاده. شاید اگه ما حواسمون به این نکته باشه راه تهذیب نفس برامون خیلی باز تر و راحت تر بشه و البته یادمون نره که توکل به خداوند متعال رو هیجوقت فراموش نکنیم.

و اما اون نکته : معنی تقوا چیه؟ خیلی ها تقوا رو به پرهیزگاری ترجمه کردن. ولی خب من به استناد از کتاب ده گفتار استاد مطهری معنای اون رو  « نگهداری » می گم.  بعضی وقت ها  فکر می کردم که ادم چرا باید مثلا فلان کار رو نکنه چون ممکنه نتونه جلوی خودش رو بگیره و به گناه الوده بشه. همیشه دوست داشتم ریسک کنم و اون کار رو انجام بدم و خودم رو بسنجم ببینم ایا می تونم جلوی خودم رو بگیرم و گناه نکنم یا نه؟ و اون جاست که باافتخار می تونم به خدا بگم: خدایا من می تونستم ولی انجام ندادم. اما وقتی نرم سمت کاری، توانستنی نیست که بعد از اون افتخاری هم بتونم بکنم و سر بالا بگیرم جلوی خدا که اره خدایا، من این گناه رو انجام ندادم. یکی نیست به من نادان بگه : هنر نکردی که انجام ندادی، تو موقعیت گناه رو نداشتی و انجام ندادی. اگه موقعیتش بود و خودت رو نگه می داشتی و کف نفس می کردی و از خودت صیانت می کردی به خاطر خدا و تقوا داشتی این هنره. واین دقیقا همون نکته ای یه که من می خوام بگم. تقوا یعنی نه اینکه بترسی و جلو نری و از محیط گناه دور باشی. این تقوی، تقوای ضعفه به تعبیر شهید مطهری یا همون تقوای منفی اما اصل تقوا به این معناست که در روح خود حالتی رو پیش بیاری که به تو  مصونیت روحی و اخلاقی می ده که اگه فرضا در محیطی قرار بگیره که وسایل و موجبات گناه فراهم باشه، آن حالت و ملکه روحی او را حفظ می کنه و مانع از آلودگی می شه. و این هنره و می شه تقوای قوت یا همون تقوای مثبت.

پروردگارا، چنان ما را تربیت کن که متقی به معنای واقعی شویم... آمین