قرار ساعت 4 صبح من
هنوز نرسیدم خونه. باید بیام ببینم کسی برام پیغامی کذاشته یا نه. دکمه تلفن رو می زنم ببینم صدای اشنا رو می شنوم یا نه. همش منتظرم. درونم غوغایی است . اروم و قرار ندارم. ای کاش زنگ زده باشه و برای فردا قراری بزاریم و ببینمش. اولی ...او نبود. دومی او نبود. سومی ... بازم او نبود... دیگه ناامید می شم . اروم می شینم رو زمین که یه هو .. اره خودشه . صدای خودشه...از جا می پرم. ..انگار که همین الان تماس گرفته. صداش رو می شنوم. برای فردا قرار گذاشته. حفظ می کنم. ساعت 4 صبح . میدان امام حسین. با چه ذوق و شوقی به ساعتم نگاه می کنم. ساعت دوازده و نیم شب است. حساب میکنم تا صبح چقدر راه مونده. نه برای اینکه چند ساعت می تونم بخوابم بلکه برای اینکه چند ساعت دیگه می تونم ببینمش. سه ساعت و نیم دیگه می تونم ببینمش. می رم دوش می گیرم که پاکیزه باشم. چراغهارو خاموش می کنم که بخوابم. اما خوابم نمی بره.بعداز مدتی یواش یواش پلک هام گرم می شه و خوابم می بره. از جا می پرم. ساعت رو نگاه میکنم. هنوز ساعت یک و نیمه. می خوابم دوباره ...باز از جا می پرم. ساعت دو شده. می خوابم بازم..دوباره.. ساعت دو و نیم. ..باز می خوابم و دوباره از جا می پرم...ساعت یه ربع به سه...دیگه نمی تونم بخوابم. بلند می شم و حاضر می شم و می رم تا به قرار ساعت 4 صبحم برسم. هیشکی بیرون نیست. همه جا سکوت و تاریکی شبه. صدای جیرجیرک ها هم می یاد. ..می رم ..زودتر از قرار می رسم. چقدر این قرار برام مهم و حیاتی بود.
خدا هم مدت هاست داره به ما زنگ می زنه و رو قلبمون پیغام کذاشته..من چقدر منتظر پیامش هستم؟ اگه یه کم خدای مهربونم رو دوست می داشتم حواسم بهش بود که کی بهم زنگ می زنه. اگه 4 صبح هم باهام قرار بزاره که گذاشته نمی گم اخه 4 صبح هم ساعته قرار گذاشتنه که تو با من قرار گذاشتی! چون مشتاقم که ببینمش و باهاش حرف بزنم. برای همین اشتیاقه که منتظر هستم هر شب بهم بگه 4 صبح پاشو از خواب نازت و بیا سر قرار تا من ببینمت و تو هم من رو ببینی. خدا هر روز می ره سر قرار. اما من تنبلی می کنم و نمی رم. اصلا انگار نه انگار که ....
می دونی چرا نماز صبح بعضی ها قضا می شه؟ چون خدا رو اینقدر نفهمیدن و نگران نیستن که اگه نبیننش چه چیز بزرگی رو از دست دادن.
می دونی چرا بعضی ها نصف شب پا می شن و نماز شب که مستحبیه می خونن؟ چون خدا رو شناختن و اینقدر دوسش دارن که سر قرار حاضر می شن. تازه هی هم وسط شب بیدار می شن که نکنه دیر برسن سر قرار.
می دونی که ملاقات ساعت 4 صبح یه ملاقات خصوصیه که به همه بلیطشو دادن و هر کسی رو راه نمی دن!!
تنها نماز مستحبی که سفارش شده اگه نخوندینش می تونی قضاشو به جا بیاری نماز شبه.
خوبه بدونی وقتی نصف شب بلند می شی نماز شب بخونی، وضو می گیری سجاده پهن می کنی، شروع می کنی به خوندن و وسط نماز اونقدر خوابت می یاد که هی کله ات چپ و راست می شه و هی چشمات می ره ، اونوقت تو این حالت که هر کی پیشت باشه می گه وقت ملاقات تموم و از این جا برو و تازه کلی هم بهش بر می خوره که چرا بهش توجه نمی کنی، خدا چی بهت می گه؟ خدا به خاطر تو جلوی فرشته هاش افتخار می کنه که ببینین. بنده من با این همه خواب الودگی اش اومده سر قرار با من و داره این سختی رو تحمل می کنه. شما فرشته ها شاهد باشین که سه تا چیزو بهش می دم: گناهش رو می بخشم. توبه جدید نصیبش می کنم. روزی اش رو هم زیاد میکنم. 1
می خوای ببینی اگه نماز شب نخونی چی رو از دست دادی؟ یا اگه بیدار نشدی باید چی کار کنی؟ یا اگه بخوای بیدار شی دو تا ملک بیدارت می کنن؟ یا مثلا اگه خوابت خیلی سنگینه چه کنی؟ یا نماز شب روزیتو زیاد می کنه و عزت و شرف بهت می ده، صورت و صیرتت رو زیبا و نورانی می کنه و .... می خوای بدونی؟ ادامه مطلب رو بخون که کلی روایت ناب اون جا هست تا چیزای جدیدی رو یاد بگیری