شعر میلاد پیامبر. بیش از دوازده سال خوانده شده.
به! چه پیغامی ز سوز سینه است .........................باز گوی قصه ای دیرینه است
خانه ی حق، جای بت ها گشته بود .......................خوابگاه لات و عزی گشته بود
مکه زآنان، خاطری افسرده داشت .........................سینه ای سوزان، دلی آزرده داشت
کعبه در قربت به غم خو کرده بود ...........................جهل جانش را به لب آورده بود
ظاهرش خاموش و در جانش خروش ......................می رسید از کعبه این نجوا به گوش
بت پرستان، وای بر احوالتان ..................................کرده ابلیس لعین اغفالتان
دست بردارید از این بت ها دگر ..............................خود نمی سازید آنها را مگر
این خدایان از شما عاجزترند .................................از شما حاجت چه سان برآورند
زنده در گور از چه دختر ها شوند ...........................در عزا بهر چه مادرها شوند
کارتان از قهر داور دور نیست ................................جایگاه کودکان در گور نیست
هر چه را دارید، از لطف خداست ............................جای او بت پرستیدن را خطاست
عمر شب کم کم به پایان می رسد .......................صبح روز وصل جانان می رسد
از طلوع فجر پاسی گشته پی ..............................شب گذشته روز می آید به پی
ناگهان آن لحظه موعود شد ................................جلوه گر ان طالع مدهوش شد
شد تولد کودکی از آمنه.......................................وجه کودک وجه حق را آینه
غنچه ی لب های آن کودک شکفت .......................خالق ارض و سماء را حمد گفت
گشت ساکت نوری از نور تا فلک ..........................شد بلند آوای الحق از ملک
معجزاتی گشت در عالم عیان ..............................نهر آبی در سماوه شد روان
زمر خلاق دو عالم خود به خود ...........................آب در دریای ساوه خشک شد
طاق کسری را شکاف ایجاد کرد ..........................وز پی آن کنگره هایش شکست
موبدان را ناگه از سر برد هوش ...........................آتش آتشکده گردید خموش
در جهان افتاد آن دم همهمه ...............................شد بلند از عرش و فرش این زمزمه
حبّذا میلاد احمد آمده ......................................مصطفی الامجد محمد آمده