سیــــاه مشــق

بس نقش خامه زیر و زبر گشت تا از آن .............. نقشی چنین ز دقت صانع شد انتخاب

سیــــاه مشــق

بس نقش خامه زیر و زبر گشت تا از آن .............. نقشی چنین ز دقت صانع شد انتخاب

سلام.
به "سیاه مشق" هایم خوش امدید.
دوستانی که لطف می کنید و نظر می گذارید، یه لطف دیگه هم بکنید و خصوصی نظر نگذارید تا دیگران هم بهره مند شوند مگه جایی که واقعا ضرورت داره.
ممنون از همه دوستانی که نظر می گذارند و من رو با کلماتی بیشتر آشنا می کنند.
پایدار باشید.

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
پیوندها

۱۲ مطلب در شهریور ۱۳۸۹ ثبت شده است

من همانم که هستم

سه شنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۸۹، ۱۰:۲۴ ق.ظ
سلام. برخی از خوانندگان پیام زدن که فضای وب سنگین شده و یه موج سنگینی تو وب من اومده  و مشکلی پیش اومده و این ها. خب هم اره هم نه.

مهم اینه که من همانم که هستم. نگران نباشید. انرژیی در خون های من جریان داره که امانته و باید این امانت رو به بهترین وجه ازش مراقبت کنم. نفس هایی رو که خدا بهم داده رو باید به بهترین صورت خرج کنم.  من همانم که هستم. ادم باید در مقابل مسائل زندگیش قوی باشه. قوی قوی. حداقل به خودش بگه که شجاعه. و من شجاع هستم و شجاع می مونم. 

حالا دوست دارم این رو براتون بزارم .اینکه لقمان دوستان و برادران ما رو به چند دسته تقسیم می کنه و  یه خورده فکرکنیم که ما تو کودوم دسته از این ها هستیم برای بقیه و باید تو کودوم دسته باشیم.

قالَ لُقمانُ : الإخوانُ ثَلاثَةٌ : مُخالِبٌ ومُحاسِبٌ ومُراغِبٌ ، فَالمُخالِبُ : الَّذی یَنالُ مِن مَعروفِکَ ، ولا یُکافِئُکَ . وَالمُحاسِبُ : الَّذی یُنیلُکَ بِقَدرِ ما یُصیبُ مِنکَ . وَالمُراغِبُ : الَّذی یَرغَبُ فی مُواصَلَتِکَ بِغَیرِ طَمَعٍ .

لقمان گفت : «برادران ، سه دسته‏اند : نیرنگباز ، حسابکش ، و علاقه‏مند . نیرنگباز ، کسى است که از خوبىِ تو استفاده مى‏کند ؛ ولى به تو فایده نمى‏رساند . حسابکش ، کسى است که به اندازه‏اى که از تو بهره جسته ، به تو فایده مى‏رساند . علاقه‏مند ، کسى است که بدون طمع به دوستى ، به تو عشق مى‏ورزد» .

محاضرات الاُدباء : ج 3 ص 8 .


پروردگارا، مرا در دوستی هایم همواره علاقه مند قرار بده... آمین

گل آفتاب گردون

جمعه, ۲۶ شهریور ۱۳۸۹، ۰۶:۰۴ ب.ظ

سلام. امروز می خوام یه داستان بنویسم. داستانی که ممنون می شم اگه ازش چیزی فهمیدین به منم بگین. البته خودم نوشتم این داستان رو ولی خب برداشت ها متفاوته دیگه....

یکی بود یکی نبود. گل افتاب گردونی بود که در یک روز گرم، همانطور که صورتش به سمت خورشید نورانی بود می بینه که یک گل دیگه هم داره به خورشید نگاه می کنه. هر چی بهش نگاه می کنه می بینه که اون صورتش به سمت خورشیده. هر چی باهاش حرف می زنه می بینه اونم باهاش حرف می زنه. هر چی براش لبخند می زنه می بینه که اونم بهش لبخند می زنه. برگ سبزش رو می بره جلو که نوازشش کنه و می بینه اونم برگش رو اورده جلو . اما حسش نمی کنه. لمس می خواد بکنه اما می بینه که سرده. می گذره. ساعت ها و روزها می گذره و گل افتاب گردون قصه ی ما با دوست جدیدش خیلی حرف می زنه. باهاش انس می گیره. با هم به خورشید نگاه می کنن. با هم . با هم. با هم. اما یک روز صبح که خورشید به روی سرش می تابه بر می گرده می بینه که دوستش نیست. فقط جای خالیشو می بینه. خیلی دلتنگ می شه. هی گریه می کنه. هی اشک می ریزه. برگاشو هی می بره جلو تا بلکه پیداش کنه اما نمی تونه. اون قدر گریه می کنه که تمام آبی که  تو گلبرگ هاش بوده از بین می ره. به جای خالی دوستش نگاه می کنه و اشک می ریزه. یکی یکی گلبرگاش می ریزه. یکی یکی برگاش می ریزه. دیگه فقط جشماش مونده که اونم به خورشید نگاه می کنه و از بس به خورشید نگاه کرده چشماش سفید شده. خشک می شه و از بین می ره. رهگذری رد می شه از کنار گل. می بینه گل افتاب گردون با اینکه اب داشته ، نور داشته، هوا داشته، پژمرده شده، می ره تو فکر. اطراف گل رو بررسی می کنه می بینه که یه آیینه کنار گل بوده و یه مدتیه که شکسته....

پروردگارا، نورانیتت را همواره بر قلب ما بتابان و ما را از وحدانیت خود سیراب کن... آمین.

قطع ارتباط دوستی؟

پنجشنبه, ۲۵ شهریور ۱۳۸۹، ۱۰:۲۱ ب.ظ

یه سوال داشتم. من می تونم با دوستم قطع ارتباط کنم؟ می تونم اون رو نادیده بگیرم؟ می تونم هر کاری که کرد اون رو از خودم برونم ؟ می تونم؟ خدایا می تونم یا نه باید بمونم؟ باید پایدار باشم؟ باید استقامت داشته باشم؟ باید با خلق نیکو و دعای خیر  دوستی هام رو حفظ کنم؟ چه کنم؟جوابش رو امام علی علیه السلام به من داد. پس هنوزم امامم با من حرف می زنه. فقط کافیه بپرسم. طلب کنم جوابش رو. بگردم و می یابم. ممنونم خدایا از این جوابی که بر دهان مبارک و نورانی امیرالمؤمنین قرار دادی. ...

امیر المؤمنین علیٌّ علیه‏السلام :

لا تَقطَعْ صَدیقا وإن کَفَرَ .


امام على علیه‏السلام :

از هیچ دوستى مَبُر ، هر چند ناسپاس باشد .

 منتخب میزان الحکمة : 316


پروردگارا، مرا هیچ گاه قطع کننده ی ارتباطات دوستی ام قرار مده و دوستی هایم را در جهت خودت، در راه خودت رهنمون کن.... آمین

رابطه ی مؤمنین با یکدیگر چگونه باید باشد؟

پنجشنبه, ۲۵ شهریور ۱۳۸۹، ۰۹:۴۸ ب.ظ

چندی قبل که شاید به چند ساعت هم نرسه، در اثر مهر ورزی که من به یکی از دوستام داشتم اون رو از دست دادم. ناراحت و غمگین بودم اما خب به هر حال دوستی دو طرف دارد و اگه کسی مهر انسان را طلب ندارد، دلیل نمی شه که من مهر نورزم. این حدیث را که دیدم از کار خودم مطمئن شدم. امیدوارم دوستم هر جا هست موفق و پیروز باشه و یه روزی دوباره این ظرفیت رو در خودش ببینه که من رو دوست خودش بدونه.

رسول اللّه‏ صلى‏ الله ‏علیه و ‏آله و سلّم:

مَثَلُ المُؤمِنینَ فی تَوادِّهِمْ وَتَعاطُفِهِمْ وَتَراحُمِهِمْ مَثَلُ الجَسدِ ؛ إذا اشتکى مِنهُ عُضوٌ تَداعى سائرُ الجَسَدِ بالسَّهَرِ والحُمّى .

پیامبر خدا صلى‏ الله ‏علیه و ‏آله و سلّم :

مؤمنان در دوستى ، عطوفت و مهرورزى نسبت به هم چونان یک پیکرند که هرگاه عضوى از آن به درد آیددیگر اعضا را بیخوابى و تب فراگیرد .

منتخب میزان الحکمة :  60

اره خب. وقتی دوستت تب بکنه تو هم تب بکنی اون وقت می شی مؤمن. تعجبمه که وقتی دوستم درد داره و من دردش رو حس می کنم و درد می کشم از درد اون روانشناس ها و روان پزشک ها به من می گن که تو ظرفیتت خیلی پایینه!!!! این جاست که باید بگم در عجبم.... خداوند قلوب مومنین رو به هم پیوند می ده، نگفته قلوب محارم یا نامحرم رو. قلوب مؤمنین به هم پیوند خوردس. مؤمنین از فرط عشق و محبتی که به هم دارن به خداوند تقرب می جویند. ای کاش می شد این حرف ها رو به گوش شنوایان رسوند و اون ها رو بر این باور رساند که محبت خلق در اوج  خودش، عین ایمان و محبت به خداست.

پروردگارا، ظرف محبتی ما را در مسیر خودت قرار ده و آن چنان گسترده اش کن که سایه ای کوچک از مهر و محبت ربوبیتت باشد.....آمین

قاعده و حدود دوستی

پنجشنبه, ۲۵ شهریور ۱۳۸۹، ۰۹:۳۳ ب.ظ

الإمامُ الصّادقُ علیه‏السلام :

لا تَکونُ الصَّداقَةُ إلاّ بِحُدُودِها ، فَمَن کانَت فیهِ هذهِ الحُدودُ أو شَیءٌ مِنهُ ، وإلاّ فلا تَنسِبْهُ إلى شَیءٍ مِن الصَّداقَةِ ، فَأوَّلُها : أن تکونَ سَرِیرَتُهُ‏وعَلانِیَتُهُ‏لکَ واحِدَةً ،والثانیةُ :أن یَرى زَینَکَ زَینَهُ ، وشَینَکَ شَینَهُ ، والثالثةُ : أن لا تُغَیِّرَهُ علَیکَ وِلایَةٌ ولا مالٌ ، والرابعةُ : لا یَمنَعُکَ شَیئا تَنالُهُ مَقدُرَتُهُ ، والخامسةُ وهی تَجمَعُ‏هذهِ الخِصالَ : أن لا یُسلِمَکَ عِندَ النَّکَباتِ .

امام صادق علیه‏السلام :

دوستى مرزهایى دارد که هرکس همه یا برخى از آنها را داشته باشد ، دوست است وگرنه او را اصلاً دوست مشمار : نخست این که ظاهر و باطنش با تو یکى باشد ؛ دوم این که آبروى تو را آبروى خودش داند و عیب و بی‏آبرویى تو را عیب و بى‏آبرویى خودش ؛ سوم این که مال و منصب او را نسبت به تو عوض نکند ؛ چهارم این که هر کمکى از دستش برمى‏آید از تو دریغ نکند و پنجم، که در بردارنده همه این خصلتهاست، این که در هنگام گرفتاریها تو را تنها نگذارد

هر چیزی حد و مرزی داره.  اگه مثلا اب رو بخوا ی تو لیوان بریزی، اون لیوان می شه حد و مرزش. دوستی هم که همواره با احساس قلبی و محبت همراهه تو قلب ادما جای داره و قلب هم که نامحدوده. پس این قلب ما حد و مرزی برای دوستیمون نداره و ما خودمون باید برای دوستی هامون چارچوب و حد و مرز بزاریم و حد مرزش همونیه که امام صادق فرمودند: ظاهر و باطنش با تو یکی باشه. وقتی ادم با دوستش یکرنگ بشه اون رو خودش می بینه و عیبش رو عیب خود و ابروش رو ابروی خودش می دونه. وقتی دوستش رو خودش بدونه هر کاری که از دستش بیاد برای خودش می کنه و یعنی برای دوستش و تو گرفتاری ها رها نمی کنه. اما نکته جالبش تو مقام و منصبه که ایا منی که فلان مقام رو گرفتم دیگه می یام با یه کارگری که دوستم بوده رابطه داشته باشم؟ یا اون رو خاک پای خودم حساب می کنم که اگه این طوری باشم بدبخت ترین ادم هام....
پروردگارا، دوستانم را در کنف حمایت و عزت و تایید خود قرار ده ...آمین

رمضان رفت؟!!!!!!

جمعه, ۱۹ شهریور ۱۳۸۹، ۰۴:۴۳ ب.ظ

عشق می‌فرمایدم مستغنی از دیدار باش                         

چند گه با یار بودی، چند گه بی یار باش

شوق می‌گوید که آسان نیست بی او زیستن                    

صبر می‌گوید که باکی نیست گو دشوار باش

وصل خواری بر دهد ای طایر بستان پرست                  

گلستان خواهی قفس، مستغنی از گلزار باش

وصل اگر اینست و ذوقش این که من دریافتم                  

گر ز حرمانت بسوزد هجر منت دار باش

         صبر خواهم کرد وحشی از غم نادیدنش                                    

من چو خواهم مرد گو از حسرت دیدار باش

یا علی ابن موس الرضا

دوشنبه, ۱۵ شهریور ۱۳۸۹، ۱۲:۵۲ ق.ظ

سلام

ما عازم مشهد هستیم. دعا گوی همه ی دوستان هم هستیم. لازم نیست التماس دعا بگین. خودتون برای بقیه دعا کنین بقیه هم براتون دعا می کنن. من هم می رم جزو بقیه وایمیاستم و منتطر دعای شما نه البته. بلکه خودم پیشاپیش براتون دعا می کنم. مگه من چه کار دیگه ای می تونم برای همه ی شما بکنم؟ حداقل دعاگو ی شما هستم. همتون. همه ی کسایی که لینک کردم و نکردم، می شناسم یا نمی شناسم، همه رو باید دعا کنیم. اگه دعا نکنیم پس چه می کنیم؟؟؟؟!!!!

اللهم عجل لولیک الفرج و الجعلنا من انصاره و اعوانه و شیعته و خاصته.....آمین.

پس اگه چند روزی خدمت نرسیدیم و نبودیم عفو بفرمایید و بدانید دعا گو هستیم. الحمد لله اولین روزی بعد از شب قدر ما زیارت و پا بوسی قدوم و مرقد و بارگاه امام هشتم علی ابن موسی الرضا علیه السلام شد. الحمدلله رب العالمین.

حق نگهدارتون

Title-less

جمعه, ۵ شهریور ۱۳۸۹، ۰۲:۳۱ ق.ظ

الهی !

به حرمت آن نام که تو خوانی،وبه حرمت آن صفت که تو چنانی!دریاب که می توانی!

سلام.خوبین؟خوشین؟ تعطیلات خوش گذشت؟انشاء الله خوشی هاتون همیشه خرم باشند!

ازابراز محبت دوستان شرمنده ام که جزءشرمندگی راهی برای تشکر نیست و البته دعا...

اما بعد...

نمیدانستم که ثانیه های عمرم را در دست من داده اندتا خودم با هر تنفس از مدتش کم کنم!

نمیدانستم چندبار به من اجازه داده اند تانفس بکشم؟!اولش خیلی تندنفس میکشیدم چون خبری از آخرش نداشتم واکنون آرام آرام آرام!

شاید نفسی بیشتر برایم باقی ماند تابیشتر بمانم...می مانم؟؟؟ـــــــــــــــــــــــــ شاید....

اما اگر رفتم چی؟

وای که چقدر کار عقب افتاده دارم

خدایا !

دستهایم سست شده اندوپاهایم بی رمق...

اما،

حال خوشی دارم این روزها همه حرفام شده ذکر یونسیه؛

                               لااله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین...

اما نه!خیلی هم خوش نیست !فقط وقتی به آیات رحمتت می نگرم دلخوشم ...

                                           "کتب علی نفسه الرحمه"

وچه خوش گفت خواجه عبدالله انصاری؛

الهی!

بنده جرم کرد، خسته دل آلوده دامن شد،منادی کرم تو آواز دادکه: نصیب معیوبان با من شد.

رحمت سبقت گرفت ،وفضل وکرم ضامن شد.

تا لاجرم سگی آن سبع را ثامن شد.

پس؛

الهی!

چون سگی را بدین درگه بار است ،رهی را با نومیدی چه کار است؟

ــــــــــــــــــ      ــــــــــــــــــ      ـــــــــــــــــــ     ــــــــــــــــــــ    ـــــــــــــــــــ     ـــــــــــــــــــ

چون کسالتی پیش اومده لذااین وبلاگ تا اطلاع ...تعطیل می باشد.به وبلاگ دوستان سرخواهم زد اگر عمری بود.واز مطالب زیبایشان استفاده خواهم کرد.دعایم کنید

همه دوستانی که یک جورایی از دستشون ناراحت بودم حلال کردم واز همه اونایی که یه جورایی از دستم نارحت هستند عاجزانه حلالیت می طلبم

الهی! گفتی کریمم! امیدبدان تمام است.

                                                     تا کرم تو درمیان است، نا امیدی حرام است.

                                                       تابعد

اهمیت یا عدم اهمیت مسئله این است

پنجشنبه, ۴ شهریور ۱۳۸۹، ۱۰:۲۸ ب.ظ

یکی از نکاتی را که مشاورین خوب به مراجعین خود متذکر می شوند این است که در بازخوانی خاطرات ناخوشایند و یا اتفاقات ناخوشایندی که برای انسان می افتد انسان باید این نکته را مد نظر داشته باشد که به خیلی مسائل و ناراحتی ها نباید اهمیت داد. وقتی که به مسائل اهمیت ندهیم، آن مسائل دیگر نمی تواند انسان را اذیت کند. این یکی از اصولی است که انسان همواره باید مد نظر داشته باشد. مشاوری را می شناختم که همیشه می گفت: اگر چیزی در ذهنت، تو را اذیت می کند یعنی برایت مهم بوده که توی ذهنت مونده و اگه بخوای اذیت نشی و از آن رها شوی و فراموش کنی باید اهمیتش را برای خودت از بین ببری.این نکته کلیدی و جالبی است که در لحظه لحظه زندگی قابل استفاده است. وقتی در حال رانندگی هستیم و کسی از کنار ما رد می شود و فحاشی می کند، یا ماشینی عجله ی مفرط دارد و از پشت دائما بوق بوق می زند، یا در دانشگاه و کلاس درس استاد ناراحتی می کند و جلوی دیگران انسان را تحقیر می کند، یا در اتوبوس نشسته ای کسی بی خود، داد و بیداد می کند، یا کرایه تاکسی را زیاد می گیرند، یا کسی از کنار تو رد می شود و از گرما گلایه می کند و... اینقدر مثال های اطراف ما زیاد است که اگر من بخوام تک تک اونها را بگم کتاب ها می شود. فقط باید انسان خونسردی خود را حفظ کند و به این اصل توجه کند که : به خیلی مسائل نباید اهمیت داد و اگر اهمیت ندهی اذیت نمی شوی. والسلام

به غنیمت شمر ای دوست دم عیسی صبح

سه شنبه, ۲ شهریور ۱۳۸۹، ۰۱:۵۶ ق.ظ
به جهان خرم از آنم که جهان خرم ازوست                      عاشقم بر همه عالم که همه عالم ازوست به غنیمت شمر ای دوست دم عیسی صبح                      تا دل مرده مگر زنده کنی کاین دم ازوست نه فلک راست مسلم نه ملک را حاصل                              آنچه در سر سویدای بنی‌آدم ازوست به حلاوت بخورم زهر که شاهد ساقیست                        به ارادت ببرم درد که درمان هم ازوست زخم خونینم اگر به نشود به باشد                                     خنک آن زخم که هر لحظه مرا مرهم ازوست غم و شادی بر عارف چه تفاوت دارد                                ساقیا باده بده شادی آن کاین غم ازوست پادشاهی و گدایی بر ما یکسانست                                    که برین در همه را پشت عبادت خم ازوست سعدیا گر بکند سیل فنا خانه‌ی دل                                    دل قوی دار که بنیاد بقا محکم ازوست