سیــــاه مشــق

بس نقش خامه زیر و زبر گشت تا از آن .............. نقشی چنین ز دقت صانع شد انتخاب

سیــــاه مشــق

بس نقش خامه زیر و زبر گشت تا از آن .............. نقشی چنین ز دقت صانع شد انتخاب

سلام.
به "سیاه مشق" هایم خوش امدید.
دوستانی که لطف می کنید و نظر می گذارید، یه لطف دیگه هم بکنید و خصوصی نظر نگذارید تا دیگران هم بهره مند شوند مگه جایی که واقعا ضرورت داره.
ممنون از همه دوستانی که نظر می گذارند و من رو با کلماتی بیشتر آشنا می کنند.
پایدار باشید.

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
پیوندها

۴۹ مطلب با موضوع «اخلاقی» ثبت شده است

بگذر... باور کن می توانی...

يكشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۱، ۱۱:۰۸ ب.ظ

رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله : مَن أعرَضَ عن مُحَرَّمٍ أبدَلَهُ اللّه ُ بهِ عِبادَةً تَسُرُّهُ .

پیامبر خدا صلى الله علیه و آله : هر که از کارى حرام روى گرداند، خداوند به جاى آن عبادتى شاد کننده عطایش فرماید .

بحار الأنوار : ٧٧/١٢١/٢٠ .

خطاب الهی

پنجشنبه, ۱۶ آذر ۱۳۹۱، ۱۱:۱۱ ب.ظ

خطاب به ماست که ادعای ایمانمان می شود:


یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا تُوبُوا إلَى اللّه ِ تَوْبَةً نَصُوحا

اى کسانى که ایمان آورده اید! به درگاه خدا توبه کنید توبه اى خالصانه


به سمت خدا بازگردید، بازگشتنی که دیگر از پیش او نروید....می توانیم ؟؟؟؟


راه میانه

سه شنبه, ۱۸ مهر ۱۳۹۱، ۱۱:۴۳ ق.ظ

 

 انسان، چگونه باید باشد تا زمانی که تعریفش می کنند به خود غره نشودو خدا را ببیند در این تعاریف و زیبایی ها و شکر و امدادهایش از خداوند بیشتر شود 

و زمانی که او را نقد میکنند و عیوبش را بر می شمرند و از اوایراد می گیرند، بیاندیشد و اگر حق است رفعش کند و اگر حق نیست، دلخور نشود و متشکر از دغدغه دیگران در راستای هدایت خود باشد؟


انسان چگونه باید باشد که در او تمجید و تحقیر دیگران، تاثیری نکند و صرفا خدابین باشد و عامل به وظیفه؟

قاعده طلایی

شنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۱، ۰۳:۱۶ ب.ظ
حدود یک ماه پیش، که در روایات بحث انصاف را می خواندم برایم سوال شده بود که انصاف چیست؟

آن چیزی که در ذهنم بود ، انصاف داشتن به معنای پرهیز از رفتارها و تفکر های بدبینانه و غیره بود. اما به دانسته ها اعتماد نکردم. حدود یک ماهی است که به فراخور حال، روایات رو می خواندم. و در آخر معناص انصاف برایم جالب آمد. 

اما هنوز مانده سوالی که در ذهن دارم در مورد معنای برخی روایات. که باید از اساتید بپرسم و گفتنش این جا صحیح نمی باشد. این می شود که یک ماه می گردی و دست اخر به حد توان و فهمت خداوند روزی ات می کند. ان شاالله که فهم این مقدار را درست داشته باشیم..

در آیه قران اینگونه آمده است: 

إِنَّ اللّه َ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الإِحْسانِ وَ إِیتاءِ ذِی القُرْبَى وَ یَنْهَى عَنِ الفَحْشاءِ وَ المُنْکَرِ وَ البَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ [1]
خدا به عدالت و احسان به خویشاوندان فرمان مى دهد و از فحشا و زشت کارى و ستم نهى مى کند، باشد که پذیراى پند شوید

حالا از من می پرسید که این آیه چه ربطی به انصاف دارد؟ خب بله. منم اول که وازه انصاف رو بررسی می کردم پیش خودم گفتم این آیه جه ربطی به انصاف دارد. اما وقتی این روایت رو بخونین کاملا براتون واضح می شه و معنای  انصاف رو می فهمیم...

الإمامُ علیٌّ علیه السلام ـ فی قَولِهِ تَعالى : «إِنّ اللّه َ یَأمُرُ بِالعَدلِ و الإِحسانِ» ـ : العَدلُ الإنصافُ، و الإحسانُ التَّفَضُّلُ . [2]
امام على علیه السلام ـ درباره آیه «خدا به عدالت و احسان فرمان مى دهد» ـ فرمود : مقصود از عدالت، انصاف است و منظور از احسان، بخشش و تفضّل.

و این طور شد که واژه انصاف، معادل واژه عدل شد. 

انصاف داشتن یعنی همان عدالت داشتن. 

اما اینکه امیرالمومنین علی علیه السلام می فرمایند منصف و عادل باشید که محبت هایتان پایدار و مستدام می شود.[3] یا برکت ها شامل حالتان می شود. [4] یا روزی آسمان به سمت شما می بارد [5] یا اینکه این عدالت و انصاف ، میان مردم را اصلاح می کند [6]، منظور حضرت این است که چگونه باشیم؟

یعنی چطور باشیم که به ما بگویند منصف؟ یا عادل؟

با توجه به روایات، پاسخ به این سوال یک قاعده ی کلی دارد که به شما بشه گفت عادل و منصف. و بعد اگر خواستین که عادل ترین باشین، کار دیگری باید کرد. [7]

اما قاعده طلایی چیست؟

قال رسولُ اللّه صلى الله علیه و آله : ما کَرِهتَهُ لِنَفسِکَ فَاکرَهْ لِغَیرِکَ، و ما أحبَبتَهُ لِنَفسِکَ فأحبِبْهُ لِأخیکَ؛ تَکُن عادِلاً فی حُکمِکَ، مُقسِطا فی عَدلِکَ، مُحَبَّا فی أهلِ السَّماءِ، مَودودا فی صُدورِ أهلِ الأرضِ [8]
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله : آنچه براى خود نمى پسندى، براى دیگرى هم مپسند و آنچه براى خود دوست دارى، براى برادرت نیز دوست بدار، تا در قضاوتت عادل باشى و در عدالتت دادگر و نزد آسمانیان دوست داشتنى و در دلهاى زمینیان محبوب.

از امروز شروع کن. ببین چقدر می تونی این قاعده طلایی رو در زندگی ات پیاده کنی، به همان مقدار می تونی به خودت بگی که منصف و عادل هستی... منصف هستیم؟

قاعده طلایی:  آنچه براى خود نمى پسندى، براى دیگرى هم مپسند و آنچه براى خود دوست دارى، براى برادرت نیز دوست بدار


 

هدیه

يكشنبه, ۱۳ فروردين ۱۳۹۱، ۱۲:۲۵ ق.ظ

این روزها منزل هر کس می روم سعی می کنم هدیه ای ببرم. هدیه اگر نشد ببرم سعی می کنم با روی خوش، او را مهمان اندکی لبخند کنم..اما می اندیشیدم که چه خوب است که بدانم پیامبرم صلی الله علیه و اله و سلم چه نوع هدیه ای دریافت می کرد و چه نوع هدیه هایی می داد..

اکنون می خواهم به این بهانه، اندکی بخوانم از سیره ی پیامبرم صلی الله علیه و اله

اولین روایتی که خواندم می دانید چه بود؟ من دنبال این بودم که ببینم پیامبرم چه هدیه ای می داده است و می گرفته و با خواندن این روایت فهمیدم که من ِ انسان ، به خدا هم هدیه می توانم بدهم...هدیه ام به خدا، نمازی است که در وقت مخصوصی خوانده شود 1...وقتی که هر کسی این وقت را در نمی یابد . یعنی که هر کسی هم لایق هدیه دادن به خداوند نیست..

بهترین هدیه ای که می توانم به دوستم بدهم چیست؟ فکر کنید و ببینید به ذهنتان می رسید که بهترین هدیه این 2باشد؟ به نظرتان چرا این هدیه از دیگر هدیه ها مهم تر و باارزش تر است؟

داشتم فکر می کردم روی این حدیث...که اگر من عمل کنم و هدیه ای اینچنین پیشکش برادر مومنم بکنم، او آیا، این را هدیه می داند و خواهد پذیرفت؟ می دونین که ناراحت کننده است که انسان هدیه ای به کسی بدهد و او قبول نکند..یا قبول کند و برگرداند...ناراحت کننده است...هم باید ظرفیت هدیه ای اینچنین دادن را در خود تقویت کنم  و هم ظرفیت پذیرفتن هدیه ای اینچنین را ...

یادم آمد که هدیه ای اینچنین، امسال دریافت کردم... هدیه ای شیرین و زیبا بود... 

خداوندا ، روزیمان کن همین دو روایت را توشه ی آخرتمان گردانیم با أحسن اعمالمان..آمین

ایاى خوبى به خدایتان بدهید، تا خدا جایزه‏هاى بهتر به شما دهد، و بدانید که جز مؤمن صدّیق کسى بر آن مواظبت نمى‏کند

پالایش قلب

يكشنبه, ۷ اسفند ۱۳۹۰، ۰۲:۵۳ ب.ظ

ان شاالله گوش بدیم و مفید باشه..

باران رحمت الهی می بارد اما قلب های ما متناسب با آمادگی یا عدم آمادگی اش، می تواند بهره ببرد یا بی بهره بماند. 


حجت الاسلام انجوی نژاد: پالایش قلب:

قسمت اول

خلاصه سخنرانی قسمت اول.


*****

قسمت دوم

خلاصه سخنرانی قسمت دوم

کلام محبوب

جمعه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۰، ۰۴:۰۹ ب.ظ
روزهای جمعه هوای مولا بیشتر در سرمان می آید و دل هایمان دلتنگ مولایمان می شود. امام زمانمان، پیامبرمان، ... دلم تنگ شده بود. رفتم پای صحبت کسی که هر گاه می بینمش، مرا یاد مولایم می اندازد. خیلی مودب بنشینیم سر کلاس درسشان. یک حدیث را برایمان باز می گویند. عمل کنیم و کلاس درسی دیگر را طلب کنیم از خداوند..


«قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ علیه السلام:
  مَنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَاعِظٌ مِنْ قَلْبِهِ وَ زَاجِرٌ مِنْ نَفْسِهِ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ قَرِینٌ مُرْشِدٌ اسْتَمْکَنَ عَدُوَّهُ مِنْ عُنُقِه»

اولین چیزى که موجب میشود که انسان بتواند در مقابل دشمنش - که مراد، شیطان است - ایستادگى کند و مانع بشود از تصرف دشمن و تسلط دشمن، [این است که:] «واعظ من قلبه»؛ از قلب خود واعظى براى خود داشته باشد. قلب متذکر بیدار، انسان را نصیحت میکند، موعظه میکند. یکى از بهترین وسائلِ اینکه انسان قلب را وادار کند به موعظه‌ى خود و فعال کند در موعظه‌ى خود، همین دعاهاست، دعاهاى مأثور - صحیفه‌ى سجادیه و سایر دعاها - و سحرخیزى؛ اینها دل انسان را به عنوان یک ناصح براى انسان قرار میدهد. اول این است: «واعظ من قلبه».

[دوم اینکه:] «و زاجر من نفسه»؛ از درونِ خود یک زجرکننده‌اى، منع‌کننده‌اى، هشداردهنده‌اى داشته باشد. اگر این دو تا نبود، «و لم یکن له قرین مرشد»، یک دوستى، همراهى که او را ارشاد کند، به او کمک کند، راهنمائى کند، این را هم نداشته باشد - که این، سومى است - که اگر چنانچه از درون، انسان نتوانست خودش را هدایت کند و مهار نفسِ خودش را در دست بگیرد، [باید] دوستى داشته باشد، همراهى داشته باشد، همینى که فرمودند: «من یذکّرکم اللَّه رؤیته»، که دیدار او شما را به یاد خدا بیندازد؛ اگر این هم نبود، «استمکن عدوّه من عنقه»؛ خود را در مقابل دشمنِ خود مطیع کرده است؛ دشمنِ خود را مسلط کرده است بر خود و بر گردن خود، که سوار بشود. که [منظور از] دشمن، همان شیطان است. اینها لازم است. از درون خود، انسان، خود را نصیحت کند. بهترین نصحیت کننده‌ى انسان، خود انسان است؛ چون از خودش انسان گله‌مند نمیشود. هر کسى انسان را نصیحت کند، اگر قدرى لحن او تند باشد، انسان از او گله‌مند میشود؛ اما خود انسان، خودش را نصیحت کند؛ دشنام بدهد به خودش، ملامت کند، سرزنش کند خودش را؛ اینها خیلى مؤثر است. موعظه کند، زجر کند. در کنار اینها، یا به جاى اینها اگر نبود، آن وقت دوست، رفیق، که دستگیرى کند انسان را.

بادکنک

چهارشنبه, ۱۹ بهمن ۱۳۹۰، ۱۲:۳۱ ق.ظ

بادکنک تا به حال باد کردی؟ بادکنک های کوچیک و بزرگ. رنگی.

 

حتی می شه بادکنک ها رو طوری باد کرد و حالت داد که تاج سرمون هم بشه. یا مثلا اونقدر قوی باشه که بشینیم روشون. یا اینکه قوی تر و بزرگ تر بادش کنیم، به طوری که ما رو به پرواز در بیاره. وقتی که بادکنک های زیبا و ...

سیاه مشق نوشتِ قلب های مومن

پنجشنبه, ۶ بهمن ۱۳۹۰، ۰۹:۲۲ ب.ظ

تا به حال به این فکر کردی که اگر یک گل بسیار زیبا و خوش رنگ و ... را ببینی، دیگر گل های پژمرده برایت رنگ و بویی نخواهد داشت. ایکاش این سیاه مشق را قلم قلبم برای خدا تمرین می کرد و می نگاشت:




هر دیده که بینم ....

قبل از اینکه بخواهی

دوشنبه, ۱۹ دی ۱۳۹۰، ۱۲:۳۹ ق.ظ
همیشه منتظر بود او را ببیند.  مشتاقانه هر روز ، چند بار به در خانه اش می رفت ، با او حرف می زد و اشک می ریخت که هنوز هم لیاقت دیدارش را ندارد. اما نمی دانست که او، از پنجره نگاهش می کند. روزها و شب ها کارش همین بود. اما خسته نشد. سال ها گذشت.  روزی چند بار بر در خانه اش می رفت.. اشک می ریخت و از او تشکر می کرد که اجازه داده بر در خانه اش بیاید. او نیز از پنجره اشک هایش را می دید و به دوستانش نشان می داد. عشق این مرد  را به دوستانش نشان می داد و افتخار می کرد که چنین دوستی دارد . آن روز هم مانند روزهای قبل خود را آماده کرده بود. مانند روزهای قبل عطر زده بود. لباس زیبا پوشیده بود. و آمد دم در. زیرانداز نازکی را که با خود آورده بود تا لباس هایش کثیف نشود و اگر صاحبخانه اجازه ملاقات داد ، با روی تمیز او را ببیند، انداخت. و کار هر روزش را شروع کرد. این بار در باز شد. به تمامه... شوکه شده بود. از اشتیاق، پاهایش سست شده بود. نمی توانست حرکت کند. فقط اشک می ریخت و می گفت: مرا به درگاهت راه داده ای. ممنونم. ممنونم. ناگهان مولایش را دید که بر در خانه امده است.  دستش را گرفته و از زمین بلندش می کند و به داخل می بردش. قدم هایش سنگین بود. نمی توانست حرکت کند. با خود می گفت: مولایم، خودش امده.. او دست مرا گرفته...او دارد به من لبخند می زند...او مرا به خانه اش می برد..و دائما سپاسگذاری اش را می کرد. قدم هایش سبک تر شده بود از مهر و محبت مولایش. از تفقد و تفضل مولایش....

 ایستاده بود. سرش پایین بود. بی حرکت ایستاده بود. مولایش امر به ....