سیــــاه مشــق

بس نقش خامه زیر و زبر گشت تا از آن .............. نقشی چنین ز دقت صانع شد انتخاب

سیــــاه مشــق

بس نقش خامه زیر و زبر گشت تا از آن .............. نقشی چنین ز دقت صانع شد انتخاب

سلام.
به "سیاه مشق" هایم خوش امدید.
دوستانی که لطف می کنید و نظر می گذارید، یه لطف دیگه هم بکنید و خصوصی نظر نگذارید تا دیگران هم بهره مند شوند مگه جایی که واقعا ضرورت داره.
ممنون از همه دوستانی که نظر می گذارند و من رو با کلماتی بیشتر آشنا می کنند.
پایدار باشید.

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
پیوندها

۷ مطلب در بهمن ۱۳۸۹ ثبت شده است

زیارت

جمعه, ۲۹ بهمن ۱۳۸۹، ۱۱:۴۴ ق.ظ

هنوز نرسیدیم. هنوز صدای رد شدن چرخ های قطار بر روی ریل طنین انداز گوشمان است. قلبمان اما صدای نقاره حرم را می شنود. چشمانمان کم کم گرم می شود و گونه هایمان مرطوب... خدایا آیا این لیاقت را دارم که به حرمش روم؟ خدایا تو از کرم عطیمت این توفیق را به من دادی؟ خدایا همسفرم را همراهم کردی که همیشه برای همگان دعا کنم؟ خدایا من با این همه ظلمت نفسی هایم باز هم تو می گویی: فانی قریب؟؟ پروردگارا. به کدامین نعمتت تو را شکر گویم؟...

چشمانم می بیند بیابان های اطراف مشهد را...راه کوتاه شده است. دیگر نزدیک تر می شویم. من آماده ام آیا؟

امدن را تو خود تضمین کردی. به یاد می اورم زمانی را که ثبت نام می کردند برای مشهد. دلم برای حرمت پر کشید اما پیش خود گفتم : برای ما امکان رفتنمان بیشتر است. بگذار عاشقان دیگرش نام بنویسند...یک روز مانده بود به حرکت...دل من هم پر می کشید اما بیشتر از من آیا تو مایل بودی بیایم به درگاهت؟

اقا جان، یا علی بن موسی الرضا، بر آستانه باب الجوادت می ایستم و اذن دخول می خوانم، آیا اذنم می دهی ؟ مرابا این همه روسیاهی.... من تنها نیستم ، همراه من دوستان و آشنایان دیگر هم هستند که دلشان با من رهسپار شده است، آنان را هم به حضور می پذیری؟  به ملائکی که گرد حریم تو میگردند می گویی گناهان ما را شستشو دهند تا با جسمی پاک به درگاهت آییم؟ما که خود جز ظلم به نفس چیز دیگری بلد نیستیم. مولای من، اطاعت را یادمان می دهی؟ ولایت پذیری را یادمان می دهی؟ ما را آماده ظهور مقتدایمان می کنی؟ دستت را بر قلوب ما می گذاری تا قلب هایمان از نور سر ریز شوند؟ دستت را بر سر ما می گذاری تا عقول ما تکمیل شود؟ مولای من...

حرکت قطار ارام تر و ارام تر می شود گویی منتظر است تا اذن ورود به حریم مشهدالرضا را از صاحب بگیرد. اقا جان، مارا به حضور خود می پذیری؟ تو خود ما را میهمان کرده ای، اما من با جسمی آلوده امده ام به میهمانی ات، لباس های پر نور و پاک به من می بخشی تا با جسم و روحی صاف و زلال به دیدارت برسم و این قدرت را به من می دهی که خود را پاک نگه دارم؟ مولای من..کرم و بخشش تو ...مولای من، ضمانت مرا می کنی به درگاه الهی که مار ا ببخشاید و غفران و رحمت بیکرانش را شامل حال همه ما بکند....هیهات...انت اکرم من ان تشرد من آویته...

صد حیف که با بار گنه سوی تو آییم /  گر دست تهی باز بگردیم صد افسوس

هیهات که هر کس به خرابات تو سر زد /  نومید نمی گردد از این رأفت محسوس


اللهم

دوشنبه, ۲۵ بهمن ۱۳۸۹، ۰۵:۱۱ ب.ظ


اللهم اغفرلی

اللهم اصلحنی

اللهم الرزقنی

اللهم ثبتنی

اللهم اشفنی

اللهم ....تا حالا از خدا چی خواستی؟ به خدا چی دادی؟

داده هات در مقابل خواسته هات یکسانه یا بیش از  اونی که لایقشی می خوای؟

به انسان های پیرامونت چی دادی که ازشون

محبت و صفا و صمیمیت و روی خوش و اعتماد و وفاداری انتظار داری؟

حق مومنین رو چقدر ادا کردی که انتظار داری همه تمام حق و بلکه بیشتر از حق خودت رو رعایت کنند؟

 بزرگی می گفت : از کسی انتظاری نداشته باش.

شما چقدر از دیگران انتظار دارید حرف شما را بفهمند و بی چون و چرا قبول کنند؟

چقدر انتظار دارید که درکتان کنند و خیلی انتظارهای دیگر. بالاخره همه ما انتظارهایی داریم.


پی نوشت: در حق یکدیگر دعاکنیم که از هیچکس انتظاری نداشته باشیم.

بعدا نوشت: یکی از  اساتید  دو تا پیامد برای ان نگاه بیان کردند:حیفم اومد که نخونین. نکات ظریفی بود.

وقتی از کسی انتظاری نداشته باشی:

1. اگه طرف چیزی داد خوشحال میشیم وتشکر می کنیم

2. اگر چیزی وکاری برای ما انجام نداد غصه نمیخوریم چون انتظار ندشتیم


نقش اول باش

چهارشنبه, ۲۰ بهمن ۱۳۸۹، ۰۹:۰۹ ب.ظ


صحنه اول:

تا حالا شده دلت بشکنه از دست کسی ؟ از حرفش یا از رفتارش یا از هر دو؟ اونوقت چه فکری می کردی. غصه ناک شدی و خیلی ارووم سکوت کردی و گذاشتی که هر چی می خواد بگه و در موردت هر چی می خواد فکر کنه؟ لبخند زدی و خیلی محترمانه با او صحبت کردی؟ یا عصبانی شدی و پرخاش کردی و از خودت دفاع کردی یا سعی کردی ابروش رو ببری و یا .... کارهای زیادی می شه کرد.فکرکن ببین تو چه رفتاری میکردی؟

صحنه دوم:

فردا روزی شده و تو دوباره اون فرد رو می بینی، حالا بعد از اون جریان تو چه رفتاری باهاش داری؟ سعی میکنی تلافی کنی؟

هر دوی این صحنه ها رو می تونی طوری بنویسی که اون بیننده اصلی که خدا باشه از بازیگر این صحنه خوشحال بشه. می تونی تو نقش اول این صحنه ها باشی. می تونی هم نقش اصلی رو بدی به اونی که دلت رو شکوند و به قول معروف تو ادم بده باشی.

اما فکر کن ببین تک بیننده ای که داری، چی دوست داره؟

عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ص قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّ أَحَبَّ الْأَعْمَالِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِدْخَالُ السُّرُورِ عَلَى الْمُؤْمِنِین‏ (الکافی، ج‏2،ص189)

از على بن الحسین (ع) که رسول خدا (ص) فرمود:

دوست‏ترین کارها نزد خدا عز و جل، شاد کردن مؤمن است‏.

حالا یه شاه کلید داری دستت که  می دونی خدا چه کاری رو دوست داره.

این کلید جاهای زیادی به دردت می خوره. می خوای پیغمبر صلی الله علیه و اله رو شاد کنی با این کلید در شادی حضرت رو می تونی باز کنی1.  دوست داری وقتی از قبر بیرون می یای یکی باشه که تو اون هول  و هراس قیامت هی بهت دلداری بده ، این کلید رو محکم بچسب. وقتی کسی رو شاد کنی خدا اون شادی رو به صورت یک مخلوقی برات در می یاره که بشارتت م یده و تو رو تو اون موقعیت سخت  دلداری می ده 2. دوست داری با یک حسنه بهشت رو داشته باشی، بنده مومن خدا رو شاد کن3 و...پیشنهاد می دم حتما روایات رو یه نگاهی بندازی.

اما یه حاشیه داره این صحنه که می خوای نقش اولش بشی و اون اینکه: هر جوری که دوست داری دیگران رو شاد کن فقط کاری که میکنی هم در محدوده شرع باشه. با دروغ با مال حرام با تملق و ... نکنه بخوای کسی رو شاد کنی. وقتی غذایی می پزی اگه موادی که در اون غذا استفاده می کنی مرغوب نباشه و گندیده باشه هر چقدر هم که اشپز خوبی باشی اون غذا باز، جاش تو سطل اشغاله ها....

معلم

دوشنبه, ۱۸ بهمن ۱۳۸۹، ۰۶:۳۰ ب.ظ

بسم اللهت رو گفتی، نیتت رو الهی و قوی کردی برای انجام کاری، شروع کردی که اینکه مثلا درس بخونی یا ادم خوبی باشی یا به دیگران کمک کنی یا انسانیت رو در خودت شکل بدی و یا اینکه همت کردی یه زندگی جدیدی داشته باشی یا نه اصلا زندگی قبلیت خوبه، ادم خوبی هم هستی فقط می خوای بهتر بشی و در مسیر رشد قدم برداری، حالا باید جه کنی؟ شنیدی می گن به دانسته هات عمل کن. یه دستور معروفی از ایت الله بهجت هست که هر کی ازشون دستور اخلاقی و عبادی می خواست می فرمودند: ترک محرمات انجام دادن واجبات. از همین ها شروع کنیم. اون هایی رو که انجام می دادیم رو تقویت کنیم  و اون هایی رو که عمل نمیکردیم عمل کنیم. فایده عمل کردن به دانسته هامون چیه؟ بهتر نیست بریم بگردیم دنبال اون چیزایی که نمیدونیم و هی کلاس بریم و هی کتاب بخونیم و ....فایده عمل به دانسته ها زیاده. علاوه بر این که وقتی تو مطلبی رو فهمیدی برات حجت تموم می شه که باید بهش عمل کنی، این عمل کردنت باعث می شه که چیزهای جدیدی بیاموزی. و خوبی این روش اموختن اینه که معلمت می شه خدا....


دوست داری معلمت خدا باشه ؟؟..... به اون چیزهایی که می دونی عمل کن.


 قَالَ الباقر علیه السلام مَنْ عَمِلَ بِمَا یَعْلَمُ عَلَّمَهُ اللَّهُ مَا لَمْ یَعْلَم (بحار الأنوار ،ج‏75 ، 189)

امام باقر علیه السلام می فرمایند: هر کس به دانسته هایش عمل کن خداوند ان چیزهایی ررا که نمی داند به او آموزش می دهد.

یه نکته داره این جا. خودت مقایسه کن و انتخابش کن. سعی کن بهترین و مفیدترین رو انتخاب کنی. نکتش اینه که من میتونم برم دنبال مطلب بگردم و موضوعی رو که مد نظرمه رو هی تو کتاب های و زبان ادم ها دنبالش بگردم تا مورد نیازم برطرف بشه و حل بشه . اخرش هم بهش می رسه  جون جوینده یابنده است اما اگه به چیزی که میدونم عمل کنم خدا خودش چیزایی رو که نمی دونم رو میزاره جلوی دستم تا یاد بگیرم. مثل کسی می مونه که دنبال پول در اوردن می ره و هی سعی میکنه اخرش هم پول رو در می یاره اما کسی هم هست که وظیفه اش رو عمل می کنه و دنبال پول دراوردن و دنیا نیست اون وقته که دنیا می یاد سمتش.

همه این ها رو گفتم اما باید دقت کرد که وقتی عمل می کنیم عالم به کار باشیم چون اگه نادانسته عملی رو انجام بدیم، نه تنها در راه نرفتیم بلکه به بیراهه هم کشیده شده ایم

سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ الْعَامِلُ عَلَى غَیْرِ بَصِیرَةٍ کَالسَّائِرِ عَلَى غَیْرِ الطَّرِیقِ لَا یَزِیدُهُ سُرْعَةُ السَّیْرِ إِلَّا بُعْدا (الکافی، ج‏1 ،43 )

امام صادق علیه السلام میفرمود: هر که بدون بصیرت عمل کند مانند کسى است که بیراهه میرود هر چند شتاب کند از هدف دورتر گردد.

کاش کسی بخواد کاری رو انجام بده!!!!

چهارشنبه, ۱۳ بهمن ۱۳۸۹، ۰۹:۰۴ ب.ظ

یادمه مادرم وقتی کاری قرار بود انجام شود و انجامش نمی دادم و می گفتم نمی تونم بهم می گفت: کاش کسی بخواد کاری رو انجام بده! راست می گفت. هر وقت واقعا می خواستم کاری رو انجام بدم و عزمم رو جزم می کردم، اون کار انجام می گرفت. هر وقت یه کوچولو حتی، شل می گرفتم درست نمی شد...تا اینکه امروز بعد از چندین سال روایتی دیدم که من رو یاد مادرم انداخت. روایتی که ساعت ها روش فکر کردم و من رو تو خودش برد. این روایت علت ضعف عمل ما ادم ها رو نشون می ده..هم خوشحال بودم هم ناراحت...می گم حالا چرا ناراحت. روایت این بود:

 قال الصادق علیه السلام : ما ضَعُفَ بَدَنٌ عمّا قَویت علیه النیَّةُ :من لا یحضره الفقیه،ج4،ص40

هیچ بدنی در انجام آنچه نیت بر آن قوی باشد ناتوان نیست.

تو پست قبلی بسم الله رو برای شروع کارهامون گفتیم. حالا می دونی اگه بخوای کاری رو انجام بدی، ریشه ای ترین محرک برای انجامش چیه؟ ... قَویت علیه النیَّةُ.... نیتته. این رو باید قوی کنی.

همت بلند دار که مردان روزگار.........از همت بلند به جایی رسیده اند

هر وقت کار سخت می شه این شعر رو برای خودم می خونم. اما  حواسمون باشه که همت و نیتمون رو برای کارهای خوب قوی کنیم. وقتی می بینه ما آدمها، همتی که می تونست در راه خوب و خیر صرف بکنیم رو در راه شر و گناه صرف می کنیم تاسف می خورم. این علت ناراحتی ام بود وقتی این روایت رو خوندم. اما خوشحالیم بیشتر بووود.

رو روایت بیشتر فکر کنین و با کارهاتون تطبیق بدین ببینین اونجاهایی که انجام نشده، علتش ضعف در نیت نبوده؟ یا اینکه واقعا از اون جاهایی بوده که خدا نخواسته کار انجام بشه؟؟؟

امتحان تموم شد! بسم الله

شنبه, ۹ بهمن ۱۳۸۹، ۰۶:۲۰ ب.ظ

این چند روز که وبلاگ دوستان رو نگاه می کردم می دیدم که الحمد لله امتحانات دوستان تمام شده و برخی هم یکی دوتاش بیشتر نمونده. بعضی دوستان نوشتند که هفته بین دو ترم رو می خوان فقط بخوابن. یکی دیگه می ره مسافرت. یکی به کارهای عقب موندش می رسه . یکی نمی دونه چه بکنه و فقط می شینه فیلم و سریال می بینه. یادم افتاد که این دنیا سر تاسر امتحانه و وقتی عمر ما به این زودی می گذره که هر نفسی که بکشی دیگه اون نفس رو نمی تونی برگردونی و به اندازه یه نفس از عمرت رفته، اونوقت من بعد از هر امتحانی که د راین دنیا می دم وقت برای استراحت دارم؟ اصلا به استراحت نیاز دارم؟یا اصلا امتحان هایی که ما تو این دنیا می دیم قابل جداسازیه که مثلا امروز این امتحان و فردا یه امتحان دیگه یا همش در هم پیچیده شده است؟ فکر نمی کنم بشه جداشون کرد. شاید برای همینه که در ایه قران داریم إن مع العسر یسرا (انشراح/۶)و آسانی رو همراه با سختی ذکر کرده . چون فرصتی برای آسایش نیست و فرصتی هم برای سختی صرف نیست. هر دو با هم .در کنار هم. اما حالا که به ظاهر امتحانای ترم تموم شده باید استراحت کرد؟ گمونم طرح و برنامه کار جدیدی رو بریزی خدا بیشتر دوست داره چون فرموده اذا فرغت فانصب(انشراح/۷)..وقتی از کاری فارغ شدی کار دیگر رو انجام بده. شاید بپرسی که پس کی خستگی در کنم؟

زمانی که اول یه راه هستی و می خوای به اخرش برسی دیگه اواخر راه شاید خسته بشی. یه نگاه به پشت سرت بنداز  ببین چه راهی رو اومدی تا امیدوار بشی و نیرو بگیری و زمانی که می رسی به مقصد همین که می رسی خستگیت در می ره و خوشحال می شی.  برای همینه که وقتی کاری رو تموم کرده باشی و از آن کار فارغ شده باشی(إذا فرغت) لذت اتمام کار خستگی احتمالی رو از تن و روحت می بره و تو الان اماده ای(فانصب) و بانشاط ،که کار جدیدی رو آغاز کنی.

پس بسم الله بگو که هیچ کار مهمی نیست که بسم الله رو اول نگی و به انجام برسه.1دوست داری همه کارهات برکت داشته باشه ، اول کارت بسم الله بگو2دوست داری دعاهات مستجاب بشه، اولش بسم الله بگو3 دوست داری تو خواب برات حسنه نوشته بشه، وقتی میخوای بخوابی بسم الله بگو4دوست داری بدنت از گناه پاک بشه، اول وضو بسم الله بگو5دوست داری داخل در آتش جهنم نشی، به کودکی بسم الله گفتن رو یاد بده  تا تکرارش کنه6 دوست داری دردهات شفا پیدا کنه، دوست داری فرشته ها مراقبت باشن7، و....پس بسم الله بگو. روایات زیاده. دوست داشتی بیشتر بدونی از خاصیت گفتن بسم الله روایات رو ادامه مطلب گذاشتم . بخون و لذت ببر.

محبوب تر

دوشنبه, ۴ بهمن ۱۳۸۹، ۱۱:۵۱ ب.ظ

         

از کنار خیابان گذر می کرد. ایستاد. دست در جیب خود برد و اندکی مکث..پولی رو د راورد و دوباره ان را به جیب گذاشت. و رفت. دنبالش کردم. به مغازه ای رفت و چیزی خریدو همان راه را برگشت. و به یکی از دوستانش که منتظر اتوبوس بود آن را داد. خندان و شاد  به راهش ادامه داد. باز ایستاد و این بار دست در جیب کرد و سکه ای رو به صندوق صدقات انداخت و شادتر از قبل رفت..

...از خیابان گذر می کرد و بی تفاوت از کنار صندوق صدقات ومغازه هایی که باز بودند می گذشت..افسوس خوردم. چرا که لابد او این روایت را ندیده بود که: امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرموده اند: لان أُهدی لِأخی المُسلمِ هَدیةً تَنفَعُهُ أحبُّ إلَیَّ مِن أن أتَصَدَّقَ بِمِثلِها : هدیه ای که به برادر مسلمانم بدهم و به دردش بخورد در نزد من محبوبتر از این است که مثل آن را صدقه دهم.(کافی، ج5، ص144).

چند تا نکته جالب داره این روایت: یکی اینکه انتخاب بین خوب و خوب تره. بین محبوب و محبوب تره. و خب هدیه محبوب تره نزد امام علی علیه السلام اما به یه شرط و اون اینکه هدیه به درد  طرف بخوره. چیزی باشه که نیاز داشته  باشه. از اون نفع ببره.  و نکته دیگه اینکه صدقه رو ادم از وسایل و مال و این ها میده اما هدیه رو می تونه از  چیزهایی بده که صدقه بردار نیست. پس هدیه باید محبوب تر باشه نزد امام علی علیه السلام. چون می شه یه جمله حکمت دار رو به کسی هدیه داد اما این جمله رو نمی شه صدقه داد...روش فکر کن.

حالا تو وقتی ا زکنار صندوق صدقات رد می شی سکه ای میاندازی که صدقه هم رد کرده باشی و پولت رو برای مسلمانی هدیه ای که به درد او بخورد میخری یا اینکه بی تفاوت رد می شی و یا اینکه تو دلت می گی من که زیاد پول نمی خوام صدقه بدم پس نمی تونم هدیه بخرم و همه رو صدقه میدم؟ فکر کنیم ببینیم می تونیم یه صندوق  باز کنیم و مقداری از پول هایی رو که می خواهیم صدقه بدهیم رو  نیت هدیه کنیم و هدیه ای بخریم برای یتیمی و کودکی و مسلمانی و... در راه مانده ای و فردی که گوشه خیابان از سرما می لرزد و ... هدیه فقط به خریدن چیزی است یا اینکه اگه منی که سوار ماشین شدم و دارم می رم محل کارم و اونوقت می بینم که کسی گوشه خیابان در این سوز و سرما ایستاده او رو سوار کنم اگر چه که یه کمی مسیرم دور بشه و یا وقتم برای او صرف بشه؟ شده بنزین و استهلاک ماشینت رو هدیه به مسلمانی بدی که تو سوز سرما ایستاده؟ یا کسی که کنار خیابان ایستاده و منتظر یه لیتر بنزینه که خودش رو برسونه به پمپ بنزین؟ یا کسی که ناراحته و می خواد درد و دل کنه و تو کمی از وقتت رو به او هدیه بدی و حرفاش رو بشنوی؟ شده یه کمی از اون حرف های خوبی رو که بلدی به کسی که نیاز داره هدیه کنی؟ شده نهی کنی مسلمانی رو ازمنکر و این رو بهش هدیه بدی؟ می بینی که همه چیز رو می شه هدیه داد.  شده گاهی که عصبانی شدی و ناراحت و خشمگین، سکوت و آرامش رو به طرف مقابلت هدیه بدی که به این آرامش نیاز داره و.... یه کوچولو فکر کنیم ببینیم ما بیشتر صدقه م یدیم یا هدیه یا هیچ کودوم !!!!