زیارت
هنوز نرسیدیم. هنوز صدای رد شدن چرخ های قطار بر روی ریل طنین انداز گوشمان است. قلبمان اما صدای نقاره حرم را می شنود. چشمانمان کم کم گرم می شود و گونه هایمان مرطوب... خدایا آیا این لیاقت را دارم که به حرمش روم؟ خدایا تو از کرم عطیمت این توفیق را به من دادی؟ خدایا همسفرم را همراهم کردی که همیشه برای همگان دعا کنم؟ خدایا من با این همه ظلمت نفسی هایم باز هم تو می گویی: فانی قریب؟؟ پروردگارا. به کدامین نعمتت تو را شکر گویم؟...
چشمانم می بیند بیابان های اطراف مشهد را...راه کوتاه شده است. دیگر نزدیک تر می شویم. من آماده ام آیا؟
امدن را تو خود تضمین کردی. به یاد می اورم زمانی را که ثبت نام می کردند برای مشهد. دلم برای حرمت پر کشید اما پیش خود گفتم : برای ما امکان رفتنمان بیشتر است. بگذار عاشقان دیگرش نام بنویسند...یک روز مانده بود به حرکت...دل من هم پر می کشید اما بیشتر از من آیا تو مایل بودی بیایم به درگاهت؟
اقا جان، یا علی بن موسی الرضا، بر آستانه باب الجوادت می ایستم و اذن دخول می خوانم، آیا اذنم می دهی ؟ مرابا این همه روسیاهی.... من تنها نیستم ، همراه من دوستان و آشنایان دیگر هم هستند که دلشان با من رهسپار شده است، آنان را هم به حضور می پذیری؟ به ملائکی که گرد حریم تو میگردند می گویی گناهان ما را شستشو دهند تا با جسمی پاک به درگاهت آییم؟ما که خود جز ظلم به نفس چیز دیگری بلد نیستیم. مولای من، اطاعت را یادمان می دهی؟ ولایت پذیری را یادمان می دهی؟ ما را آماده ظهور مقتدایمان می کنی؟ دستت را بر قلوب ما می گذاری تا قلب هایمان از نور سر ریز شوند؟ دستت را بر سر ما می گذاری تا عقول ما تکمیل شود؟ مولای من...
حرکت قطار ارام تر و ارام تر می شود گویی منتظر است تا اذن ورود به حریم مشهدالرضا را از صاحب بگیرد. اقا جان، مارا به حضور خود می پذیری؟ تو خود ما را میهمان کرده ای، اما من با جسمی آلوده امده ام به میهمانی ات، لباس های پر نور و پاک به من می بخشی تا با جسم و روحی صاف و زلال به دیدارت برسم و این قدرت را به من می دهی که خود را پاک نگه دارم؟ مولای من..کرم و بخشش تو ...مولای من، ضمانت مرا می کنی به درگاه الهی که مار ا ببخشاید و غفران و رحمت بیکرانش را شامل حال همه ما بکند....هیهات...انت اکرم من ان تشرد من آویته...
صد حیف که با بار گنه سوی تو آییم / گر دست تهی باز بگردیم صد افسوس
هیهات که هر کس به خرابات تو سر زد / نومید نمی گردد از این رأفت محسوس