سیــــاه مشــق

بس نقش خامه زیر و زبر گشت تا از آن .............. نقشی چنین ز دقت صانع شد انتخاب

سیــــاه مشــق

بس نقش خامه زیر و زبر گشت تا از آن .............. نقشی چنین ز دقت صانع شد انتخاب

سلام.
به "سیاه مشق" هایم خوش امدید.
دوستانی که لطف می کنید و نظر می گذارید، یه لطف دیگه هم بکنید و خصوصی نظر نگذارید تا دیگران هم بهره مند شوند مگه جایی که واقعا ضرورت داره.
ممنون از همه دوستانی که نظر می گذارند و من رو با کلماتی بیشتر آشنا می کنند.
پایدار باشید.

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
پیوندها

۲۲ مطلب با موضوع «اعتقادی» ثبت شده است

دعای ستمدیده

چهارشنبه, ۲۲ آذر ۱۳۹۱، ۱۲:۴۴ ب.ظ
در روایت است که نفرین فردی که به او ستم شده، از درگاه الهی رد نمی شود و مستجاب است:

الإمامُ الصّادقُ علیه السلام : ثَلاثُ دَعَواتٍ لا یُحجَبنَ عَنِ اللّه ِ تَعالى : دُعاءُ الوالِدِ لِوَلَدِهِ إذا بَرَّهُ و دَعوَتُهُ عَلَیهِ إذا عَقَّهُ ، و دُعاءُ المَظلومِ عَلى ظالِمِهِ و دُعاؤُهُ لِمَنِ انتَصَرَ لَهُ مِنهُ ، و رَجُلٌ مُؤمِنٌ دَعا لِأَخٍ لَهُ مُؤمِنٍ واساهُ فینا و دُعاؤُهُ عَلَیهِ إذا لَم یُواسِهِ مَعَ القُدرَةِ عَلَیهِ وَ اضطِرارِ أخیهِ إلَیهِ .[1]
امام صادق علیه السلام : سه دعاست که از درگاه خداوند متعال رد نمى شود : دعاى پدر براى فرزندش ، هر گاه که به او نیکى کند ، و نفرینش در حقّ او ، آن گاه که از او نافرمانى نماید ؛ نفرین ستم دیده در حقّ کسى که به او ستم کرده است ، و دعایش براى کسى که انتقام او را از ستمگرى گرفته است ؛ و دعاى مرد مؤمن براى برادر مؤمنش که به خاطر ما نسبت به او مواسات کرده است ، و نفرینش در حقّ او که مى توانسته به وى کمک کند و نکرده ، در حالى که وى به آن محتاج بوده است .

و چه مظلومانی بالاتر از ائمه معصومین علیهم السلام.

و این جا پیش می آید که:

آیا حضرات معصومین علیهم السلام کسانی را نفرین کرده اند؟ و یا طبق این روایت: الإمامُ الصّادقُ علیه السلام: إنّا أهلُ بَیتٍ مُرُوَّتُنا العَفوُ عَمَّن ظَلَمَنا[2]ما خاندانى هستیم که جوانمردى و مرّوت ما، گذشتِ از کسى است که به ما ستم کرده است. اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام،در حق کسی که به آنان ستم کرده اند، نفرین نمی کنند؟

نظر شمادر این رابطه چیست؟ چطور می توانیم این دو روایت که هر دو هم قوی هستند رو با هم جمع کرد؟

-----------------------------

[1] الأمالی للطوسی: ٢٨٠ / ٥٤١ عن الإمام الهادی عن آبائه علیهم السلام ، عدّة الداعی : ١٢١ ، بحار الأنوار : ٧٤ / ٣٩٦ / ٢٣ .
[2] الأمالی للصدوق : ٣٦٤/٤٥٠ .

دو راهی

جمعه, ۵ آبان ۱۳۹۱، ۱۰:۰۱ ق.ظ

 انسان می ماند که این جریانی که پیش آمده، لطف و خیر خداست یا نتیجه ی کارهای بد و گناه و خطاهایش. 

اگر لطف خداباشد و او را بخواهد به سمت نیکوتر بکشاند، انسان آرام و مطمئن پیش می رود و از هیچ چیز، نمی هراسد. 

اگر نتیجه خطاهایش باشد، انسان مضطرب است که چه کرده و چه باید بکند تا از مسیر هدایت و توفیق الهی، منحرف نشود. 


نتیجه ی این علت یابی، دو سر طناب می شوند. یکی به سمت خوبی ها و ارامش. یکی پر از اضطراب و نگرانی. 

از کجا می توان تشخیص داد که علتش، ربوبیت و تربیت الهی است یا اثر خطاو گناه انسان؟


راه میانه

سه شنبه, ۱۸ مهر ۱۳۹۱، ۱۱:۴۳ ق.ظ

 

 انسان، چگونه باید باشد تا زمانی که تعریفش می کنند به خود غره نشودو خدا را ببیند در این تعاریف و زیبایی ها و شکر و امدادهایش از خداوند بیشتر شود 

و زمانی که او را نقد میکنند و عیوبش را بر می شمرند و از اوایراد می گیرند، بیاندیشد و اگر حق است رفعش کند و اگر حق نیست، دلخور نشود و متشکر از دغدغه دیگران در راستای هدایت خود باشد؟


انسان چگونه باید باشد که در او تمجید و تحقیر دیگران، تاثیری نکند و صرفا خدابین باشد و عامل به وظیفه؟

پرواز با چادر سیاه زیبایم

چهارشنبه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۱، ۰۶:۱۶ ب.ظ
کودکی بود و بازی و سرگرمی. 

دست مادرم را می گرفتم و به بهانه ی رفتن به پارک، در خیابان های خلوت اختیاریه، قدم می زدیم..پارکی بزرگ آن زمان آن جا بود. بدون هیچ تشریفاتی و سرگرمی های خاصی. دوتا تاب ساده. یک سرسره. و یک عالمه چمن و درخت . یک حوض بزرگ که تاجاییکه یادم می یاد کمی آب داشت. بعدها که رفتم به آن پارک دیدم از صفا  و صمیمیت و سادگی دوران کودکی ام ، چیزی نیست و همه اش شده تشریفات و وسایل مدرن و انسان هایی مدرن تر به ظاهر.

اما بگذریم از این ها.. نکته ای که باعث شده همه ی این ها اینچنین پررنگ در ذهنم بماند چیز دیگری است.

مادر روی صندلی پارک، زیر درخت بزرگ کاج روبروی میدان اصلی پارک که زمینی است از چمن و به صورت تپه ای، قرار دارد، نشسته است. کتاب باز کرده و مشغول مطالعه می شود. و من خیالم که از سکون مادر راحت می شود، به سمت تاب و سرسره ای می روم که کمی با فاصله، گوشه ضلغ غربی پارک گذاشته شده است. زمین خاکی است. چمنی ندارد. برای اینکه چادری که بر سر دارم به هوا بلند نشود، گوشه چادر را به کمرم محکم می کنم و سوار تاب می شوم. چقدر آسمان از روی تاب نزدیک تر به نظر می رسد. ابرهای سفیدی که بر آسمان آبی حرکت می کنند. افتاب غوغا می کند اما باد خنکی که می وزد، مانع از گرمای آن می شود. 

هنوز تاب نایستاده است، کمی حرکت دارد. شوق پرواز ، این موقع در من جلوه گر می شود و در حین حرکت تاب ، می پرم. چه حال قشنگی دارد. به هوا می پری و فرود می آیی. می خندم. چادرم را مرتب کرده و به سمت مادر می دوم. برایش تعریف می کنم که چقدر جالب هست وقتی هنوز تاب نایستاده از تاب بپری پایین. مادرم می خندد و تحسینم می کند. یادش بخیر.. لیوانی از مادر گرفته و شیر ابی که در زمین های چمن باز است را داخل لیوان می کنم. پر می شود. حباب هایش بالا و پایین می پرند. لیوان اب را برای مادر می برم که بنوشد. می نوشد و بقیه اش را من می نوشم..چقدر گوارا بود آن آب. 

تصمیم می گیرم دور پارک بدوم.....


سیاه مشق نوشتِ قلب های مومن

پنجشنبه, ۶ بهمن ۱۳۹۰، ۰۹:۲۲ ب.ظ

تا به حال به این فکر کردی که اگر یک گل بسیار زیبا و خوش رنگ و ... را ببینی، دیگر گل های پژمرده برایت رنگ و بویی نخواهد داشت. ایکاش این سیاه مشق را قلم قلبم برای خدا تمرین می کرد و می نگاشت:




هر دیده که بینم ....

نیم روز

جمعه, ۱۱ آذر ۱۳۹۰، ۰۹:۲۴ ب.ظ
اعظم الله اجورنا و اجورکم بمصابنا الحسین علیه السلام

چه بنویسد قلم وقتی قلمدان در جوهر دادن، مانده است و جز اشک و خون، چیزی نمی دهد.
چه بنویسد....
می شنوم صدای واحسیناه ... وا جداه... وا رسول الله.
چه می کشید پیامبرم صلی الله علیه و اله وقتی هر روز، امام حسین علیه السلام را می دید و کربلا جلوی چشمانش می آمد. حق داشت بگرید ... حق داشت..
چه می کشید پدرش علی علیه السلام... چه می کشید مادرش فاطمه زهرا سلام الله علیها...چه می کشید زینب کبری...چه کشید...
وقی فکر می کنم می بینم قلب زینب، دست حسینی را داشت که توانست این مصیبت عظمی را به دیده تحمل کند. ما به شنیده تحمل نمی توانیم بکنیم. جریان یک نیم روز عاشورا را در ده روز و بعد از ده روز، تقسیم کرده ایم. هر روز را به یک نام می خوانیم و مصیبت را در آن روز، به همان محدود می کنیم. روز اول محرم : مسلم ابن عقیل علیه السلام . روز دوم محرم : ورود کاروان به کربلا . روز سوم محرم : حضرت رقیه علیها السلام   . روز چهارم محرم : حضرت حر و اصحاب علیهم السلام - طفلان زینب علیهما السلام . روز پنجم محرم : اصحاب  و عبدالله ابن الحسن علیهم السلام . روز ششم محرم : حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام . روز هفتم محرم : روضه عطش و علی اصغر علیه السلام . روز هشتم محرم : حضرت علی اکبر علیه السلام  . روز نهم محرم : روز تاسوعا - حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام . روز دهم محرم : روز عاشورا - حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام - حضرت زینب علیها السلام و شام غریبان . روز یازدهم محرم : حرکت کاروان از کربلا . روز دوازدهم محرم : ورود کاروان به کوفه . روز سیزدهم محرم : مصائب حضرت امام سجاد علیه السلام و زینب کبری علیها السلام در کوفه و مسیر شام ...

زینب علیها السلام همه ی این ها را در یک نیم روز دید، چه ظرفیت عظیمی داشت و امام حسین علیه السلام چه زیبا به او فرمود: یَا أُخَیَّةُ لَا یُذْهِبَنَّ حِلْمَکِ الشَّیْطَان [1] و اشک را از چشمان زینب پاک کرد  وَ تَرَقْرَقَتْ عَیْنَاهُ بِالدُّمُوع [2]  و با زینب کلام ها گفت [3] ...



السلام علیک یا ابا عبد الله

السلام علیک یابن رسول الله

گنج در گنج

دوشنبه, ۲۳ آبان ۱۳۹۰، ۰۴:۳۴ ب.ظ
در راهی قدم برداشته ام. نمی توانم بایستم. چون اقتضای راه بودن و در راه بودن، این است که در حرکت باشم. وقتی که حرکت می کنم باید به راهی بروم. به مقصدی. به هدفی. باید بتوانم راه های مختلفی را که هست، بررسی کرده و یکی را انتخاب کنم. اما من که نمی توانم به انتهای همه ی راه ها بروم تا بررسی اش کنم. باید نقشه ای داشته باشم. نقشه ای که ببینم این راه به کجا می رسد و آن یکی به کجا.. یادم می افتد که انکس که مرا در ابتدای این راه قرار داده ، به من گنجی عظیم هم داده. گنجی که می گفت هر گاه از او استفاده کنی ، گنج هایت چند برابر می شود . بازش می کنم. می گردم ببینم نقشه ی راه را از کجا باید پیدا کنم. چه کسی است که به من می گوید از کدام راه باید بروم. وَ أَنَّ هذا صِراطی‏ مُسْتَقیماً فَاتَّبِعُوهُ [1] خود آنان صراط خداوند هستند. خود آنان راه هستند. وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبیلِهِ ذلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ [2] خود آنان راه های خداوند هستند و من نباید از راه های دیگر پیروی کنم. وَ یَقُولُ الَّذینَ کَفَرُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّه‏ إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ [3] آنان نه تنها صراط الله و سبیل الله هستند، بلکه هدایت کننده به خداوند نیز هستند.

پس باید پشت سر انان حرکت کنم. یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ [4] وقتی قرار گذاشتم با خودم که پیروی از آنان کنم تا به راه اصلی برسم، در این راه، باید حرف انان را گوش کنم و گویی پدر من هستند و بر من ولایت دارند. إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ  [5]  اگر ولایت انان را بپذیرم ، انوقت است که سعی و تلاشم نتیجه بخش خواهد بود. این را خدایی که به من گنج قران داده بود گفته است: وَ إِنىّ‏ِ لَغَفَّارٌ لِّمَن تَابَ وَ ءَامَنَ وَ عَمِلَ صَالِحًا ثمُ‏َّ اهْتَدَى‏ [6] . اری . این گنج را باز کردم و گنجی دیگر را یافتم. الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی هَدَانَا لِهَـذَا وَمَا کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْلا أَنْ هَدَانَا اللّهُ  [7]
عید بزرگ غدیر ، بر شما مبارک و پر توفیق ان شاالله.
 در روز غدیر، پیامبر برای  انانی که جلوتر رفته بودند و آنانی که عقب مانده بودند، صبر کردند و بعد خطبه را ایراد فرمودند. نکند عقب بمانیم. و نکند کاسه ی داغ تر از آش بشویم و از پیامبر و اهل بیت علیهم السلام، جلو بزنیم.!!!

ثلاثه = سه

چهارشنبه, ۴ آبان ۱۳۹۰، ۰۱:۰۵ ق.ظ

داشتم روایات اهل بیت عصمت و طهارت رو میخوندم...به یه روایتی بلند و طولانی برخوردم ..هر چه بیشتر می خواندم بیشتر شیفته اش می شدم...در هر کلامشان انگار مثلثی را لحاظ کرده بودند و سه وجه این مثل رو بیان می کردند. هر جه در ان روایت بود عدد سه داشت... سه کس هستند که فلان ..سه چیز است که فلان ..سه چیز محبت انگیز است..از سه چیز باید بیزاری جست.. همه اش عدد سه داشت... چقدر شیرین و جذاب بود برایم..جندتاشو براتون می نویسم...ان شاالله به یه دسته بندی کلی تر که رسیدم، مفصل تر براتون می نویسم...

اولی اش در مورد دنیا و اخرت رو با هم داشتن هست...

ثَلَاثَةٌ مَنْ تَمَسَّکَ بِهِنَّ نَالَ مِنَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ بُغْیَتَهُ. مَنِ اعْتَصَمَ بِاللَّهِ وَ رَضِیَ بِقَضَاءِ اللَّهِ وَ أَحْسَنَ الظَّنَّ بِاللَّه1

سه چیز است که هر که به آنها دست آویزد به آرزوهاى دنیوى و اخروى خود دست یابد: پناه بردن به خدا، خرسند بودن به قضاى خدا و خوش بین بودن به خدا

داشتم فکر می کردم که این سه تا یعنی چی و چه جوری این سه تا، عامل رسیدن من به ارزوهای دنیا و اخرتم می شه...

جالبیش اینه که می فرمایند: تَمَسَّکَ... تمسک یعنی چی؟ چنگ زدن به ریسمان الهی شنیده بودیم دیگه ...تمسک بالعروه الوثقی... 

دوست داشتم شما بیشتر برام توضیح بدید...


1. إرشاد القلوب إلى الصواب، ج‏1 ،ص 72    و    بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج‏75، ص: 230

حرف اخر

چهارشنبه, ۱۹ مرداد ۱۳۹۰، ۰۲:۰۴ ق.ظ

دوست داشتم پست اخرم عکس بهترین فرد زندگی ام باشد. کسی که عاشقش هستم. عکس خدا را نداشتم. عکس پیامبر را نداشتم. عکس اهل بیتش را نداشتم. اما عکس آقایم را دارم. منور می کند وبلاگم را به قدومش. 

پایدار باشی رهبرم

کپی برابر اصل

شنبه, ۲۵ تیر ۱۳۹۰، ۰۹:۳۳ ب.ظ

وقتی کودکی به دنیا می یاد، اکثر آدم ها در فکر این هستند که این نوزاد، به مادر رفته با یه پدر. صورتش رو بررسی می کنند که مثلا چشمش به پدر رفته و ابروهاش به مادر و موژه هاش به ....وقتی بزرگ تر می شه و در دامان خانواده، تربیت می شه، علاوه بر ظاهرش، به سیرت و رفتارهای او هم توجه می شود که به پدر رفته ی مادر. مثلا می گویند: جسارتش به پدر رفته و حلم و صبوری اش به مادر. این حالت من رو یاد کلام رسول اکرم صلی الله علیه و اله و سلم در مورد امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، می اندازد که فرمودند: أشبه الناس بى فى شمائله و أقواله و أفعاله1،

و حتی از صورت و سیرت هم بالاتر فرموده اند. بلکه سنت این فرزند نیز به اجدادش رفته است.2 سنتی از موسی3. سنتی از یوسف. سنتی از نوح، سنتی از پیامبر اکرم، سنتی از ادم، سنتی از ... حضرت موسی در زمانی متولد و مبعوث شد که سختی و رنج، بسیار بود و مردمان در خفقان شدید به سر می بردند. حضرت یوسف، به گونه ای میان مردمان بود و در بازارها رفت و آمد داشت که دیگران او را نمی شناختند. حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز، مانند حضرت یوسف میان ما هستند و ما او را نمی شناسیم. چقدر سخت است که محبوبت را ببینی و به خاطر معرفتی که به او نداری، او را نشناسی. سخت است. 


بکوشم که معرفتم را بالا ببرم. بکوشم که با ترک معصیت، توفیق این درک و معرفت را داشته باشم.بکوشم تا با طاعت الهی، خداوند معرفتش را روزی ام کند که علم و شناخت به خواندن نیست. می آموزندت.4

فقط کافیست ظرفیت آموزش را در خود ایجاد کنی.