سیــــاه مشــق

بس نقش خامه زیر و زبر گشت تا از آن .............. نقشی چنین ز دقت صانع شد انتخاب

سیــــاه مشــق

بس نقش خامه زیر و زبر گشت تا از آن .............. نقشی چنین ز دقت صانع شد انتخاب

سلام.
به "سیاه مشق" هایم خوش امدید.
دوستانی که لطف می کنید و نظر می گذارید، یه لطف دیگه هم بکنید و خصوصی نظر نگذارید تا دیگران هم بهره مند شوند مگه جایی که واقعا ضرورت داره.
ممنون از همه دوستانی که نظر می گذارند و من رو با کلماتی بیشتر آشنا می کنند.
پایدار باشید.

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
پیوندها

۶۵ مطلب با موضوع «روایی» ثبت شده است

مخفی

چهارشنبه, ۱۳ مهر ۱۳۹۰، ۱۲:۳۶ ق.ظ


عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ إِنَّ اللَّهَ أَخْفَى أَرْبَعَةً فِی أَرْبَعَةٍ

أَخْفَى رِضَاهُ فِی طَاعَتِهِ فَلَا تَسْتَصْغِرَنَّ شَیْئاً مِنْ طَاعَتِهِ فَرُبَّمَا وَافَقَ رِضَاهُ وَ أَنْتَ لَا تَعْلَمُ

وَ أَخْفَى سَخَطَهُ فِی مَعْصِیَتِهِ فَلَا تَسْتَصْغِرَنَّ شَیْئاً مِنْ مَعْصِیَتِهِ فَرُبَّمَا وَافَقَ سَخَطُهُ مَعْصِیَتَهُ( وَ أَنْتَ لَا تَعْلَمُ )

وَ أَخْفَى إِجَابَتَهُ فِی دَعْوَتِهِ فَلَا تَسْتَصْغِرَنَّ شَیْئاً مِنْ دُعَائِهِ فَرُبَّمَا وَافَقَ إِجَابَتَهُ وَ أَنْتَ لَا تَعْلَمُ

وَ أَخْفَى وَلِیَّهُ فِی عِبَادِهِ فَلَا تَسْتَصْغِرَنَّ عَبْداً مِنْ عَبِیدِ اللَّهِ فَرُبَّمَا یَکُونُ وَلِیَّهُ وَ أَنْتَ لَا تَعْلَمُ

(وسائل‏الشیعة ج 1 ص 116)

محمد بن مسلم از امام باقر علیه السّلام و او از پدرانش علیهم السّلام روایت مى‏کند که امیر المؤمنین سلام اللَّه علیه فرمود:

خداوند چهار چیز در چهار چیز مخفى کرده است،

خوشنودى خود را در اطاعتش قرار داده و چیزى را که موجب رضایت او مى‏گردد و شما نمى‏دانید کوچک نشمارید.

خشم خود را در معصیت خویش پنهان کرده است پس چیزى را که موجب سخط او مى‏گردد و شما آن را نمى‏دانید کوچک نشمارید،

اجابت را در دعا قرار داده و شما دعائى را کوچک ندانید زیرا ممکن است همان دعا موجب اجابت قرار گیرد و شما آن را نمى ‏دانید.

خداوند ولى خود را در میان بندگان پنهان کرده و از انظار مخفى داشته است، شما هیچ یک از بندگان خدا را کوچک مشمارید و کسى را تحقیر نکنید، زیرا ممکن است یکى از بندگان خدا مورد تحقیر شما قرار گیرند و آن بنده از اولیاء باشد


حرف اخر

چهارشنبه, ۱۹ مرداد ۱۳۹۰، ۰۲:۰۴ ق.ظ

دوست داشتم پست اخرم عکس بهترین فرد زندگی ام باشد. کسی که عاشقش هستم. عکس خدا را نداشتم. عکس پیامبر را نداشتم. عکس اهل بیتش را نداشتم. اما عکس آقایم را دارم. منور می کند وبلاگم را به قدومش. 

پایدار باشی رهبرم

تازه بمان

چهارشنبه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۰، ۰۱:۲۵ ق.ظ

وقتی خداوند، هر روز، روزیه جدید به تو می دهد،

وقتی خداوند، هر روز چیز جدیدی به تو یاد می دهد1، 

در کنار این ها می گوید: بنده ی من، دو روزت، شبیه هم نباید باشد2.

جدید را در اختیارت می گذارد. چه می شود که قدیمی می شوی؟

وقتی به دانسته هایم عمل نکنم، وقتی روزیه الهی را شکر نگویم و به واسطه این شکر، روزی ام را زیاده اش نکنم3، آن زمان است که قدیمی می مانم.

وقتی هر روز، طلوعی دیگر می شود و از عمر من کاسته می شود4، چرا با عمل نکردن هایم روزهایم را شبیه هم بکنم.

روایات زیبا رو از دست ندهی.

گفتن یا نگفتن، مسئله این است.

چهارشنبه, ۵ مرداد ۱۳۹۰، ۰۹:۰۹ ق.ظ

چند روز پیش خبری را برام خوندند که شخصی به نام مهربابا، بیش از 40 سال، هیچ حرفی نزده است 1 . کمی تعجب کردم که چرا این فرد، سکوت کرده و حرفی نزده . روایات را بررسی می کردم. چقدر روایت آمده بود به اینکه اگر سخن، نقره است، سکوت طلاست2 هر کس ساکت باشد، نجات می یابد 3. هر کس خاموش باشد، درهای حکمت به روی او گشوده می شود 4 و ..

حتی امام باقر علیه السلام فرموده اند : این است و جز این نیست که شیعیان و دوست داران ما، زبانشان لال است 5.

این روایات رو که می خوندم، تعجبم بیشتر شد. گفتم: من اگه بخوام حرف نزنم، اگه هیچکس حرفی نزنه، آنوقت خدا برای چی زبان و کلام رو آفریده؟ یاد روزه ی سکوت حضرت مریم علیها السلام افتادم. که روزه ی سکوت در اسلام حرام است و آن زمان هم، چون امر الاهی بود جایز بوده.

ذهنم درگیر شده بود حسابی. از اونطرف خدا می گه که حرف نزن از این طرف می که حرف بزن و ساکت نباش. می گه مزیت انسان به عقل و حرف زدن و گویا بودنشه 6. اینکه انبیا با طلا و نقره به رسالت مبعوث نشدن و با گفتار به رسالت برگزیده شدند 7. تازه یه چیز دیگه ..خود خدا هم این همه با پیامبرانش توسط کتب اسمانی و یا پیامبر ما با قران و ... حرف زده 8.  این جا بود که دوست داشتم امام زمانم می بود تا از او سوال می کردم، آقا جان، بالاخره من سکوت کنم یا حرف بزنم؟


باز هم خوندم و خوندم...رفتم بیرون و حرفهایی رو که مردم در کوچه و بازارها  می زدند را شنیدم. دیدم اونی که حرف بیهوده 9 و بد10  و زشت 11 می زنه، ساکت باشه براش بهتره و اونی که از خدا و نعمت هاش و حرف خوب و حق 12 می زنه، حرف زدن براش بهتره. چون سخن گفتن یه چیز خنثی است13 . اگه خوب ازش استفاده کنی تو رو به جاهای خوب می بره 14  و اگه بد استفاده کنی، اونوقته که واویلا.
اما چی کار کنم که حرفای بیهوده و لغو نزنم؟ می دونین که خیلی سخته...که باز هم پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله جوابم رو دادند. جقدر زیبا. اونقدر به وجد اومده بودم و دلم برای پیامبر تنگ شد که بارها و بارها آرزوی زیارت مدینه منوره رو کردم. ان شاالله روزی شما هم بشه همین امسال.  حالا بالاخره چه کنم که حرف بیهوده نزنم؟ خیلی ساده است.  فقط کافیه حواسم رو جمع کنم که حرفای منم جزو کردارم حساب می شه، این طوری کمتر حرف بیهوده می زنم 15.

می خوای به روحت ارامش بدی، حرف بزن 16. البته با همون شرایطی که گفتم دیگه.
می خوای به عقلت آرامش بدی، سکوت کن 17 . البته سکوتی که در آن به یاد خدا باشی 18 .

روایات رو از دست ندی که خیلی خیلی حرفها رو، اون جا گذاشتم بمونه.

کپی برابر اصل

شنبه, ۲۵ تیر ۱۳۹۰، ۰۹:۳۳ ب.ظ

وقتی کودکی به دنیا می یاد، اکثر آدم ها در فکر این هستند که این نوزاد، به مادر رفته با یه پدر. صورتش رو بررسی می کنند که مثلا چشمش به پدر رفته و ابروهاش به مادر و موژه هاش به ....وقتی بزرگ تر می شه و در دامان خانواده، تربیت می شه، علاوه بر ظاهرش، به سیرت و رفتارهای او هم توجه می شود که به پدر رفته ی مادر. مثلا می گویند: جسارتش به پدر رفته و حلم و صبوری اش به مادر. این حالت من رو یاد کلام رسول اکرم صلی الله علیه و اله و سلم در مورد امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، می اندازد که فرمودند: أشبه الناس بى فى شمائله و أقواله و أفعاله1،

و حتی از صورت و سیرت هم بالاتر فرموده اند. بلکه سنت این فرزند نیز به اجدادش رفته است.2 سنتی از موسی3. سنتی از یوسف. سنتی از نوح، سنتی از پیامبر اکرم، سنتی از ادم، سنتی از ... حضرت موسی در زمانی متولد و مبعوث شد که سختی و رنج، بسیار بود و مردمان در خفقان شدید به سر می بردند. حضرت یوسف، به گونه ای میان مردمان بود و در بازارها رفت و آمد داشت که دیگران او را نمی شناختند. حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز، مانند حضرت یوسف میان ما هستند و ما او را نمی شناسیم. چقدر سخت است که محبوبت را ببینی و به خاطر معرفتی که به او نداری، او را نشناسی. سخت است. 


بکوشم که معرفتم را بالا ببرم. بکوشم که با ترک معصیت، توفیق این درک و معرفت را داشته باشم.بکوشم تا با طاعت الهی، خداوند معرفتش را روزی ام کند که علم و شناخت به خواندن نیست. می آموزندت.4

فقط کافیست ظرفیت آموزش را در خود ایجاد کنی.

شما دوستانم

دوشنبه, ۲۰ تیر ۱۳۹۰، ۰۶:۵۰ ب.ظ
امروز هم دوشنبه است. جالبه که این قدر زود دلم برایش تنگ شد.

آدمی چقدر ضعیف است و چه زود دلبسته می شود.

آن قدر زود که خودش هم نمی فهمد آیا دلش بسته شده یا نه؟

رسول اللّه‏ صلى‏ الله ‏علیه و ‏آله و سلّم:

مَثَلُ المُؤمِنینَ فی تَوادِّهِمْ وَتَعاطُفِهِمْ وَتَراحُمِهِمْ مَثَلُ الجَسدِ ؛ إذا اشتکى مِنهُ عُضوٌ تَداعى سائرُ الجَسَدِ بالسَّهَرِ والحُمّى . (منتخب میزان الحکمة :  60)

پیامبر خدا صلى‏ الله ‏علیه و ‏آله و سلّم :

مؤمنان در دوستى ، عطوفت و مهرورزى نسبت به هم چونان یک پیکرند که هرگاه عضوى از آن به درد آیددیگر اعضا را بیخوابى و تب فراگیرد .



محل عبور و مرور

يكشنبه, ۵ تیر ۱۳۹۰، ۰۱:۰۷ ب.ظ

در گذر روزها و شب ها حتما درگیر مشکلات زیادی شده اید. غم به شما تحمیل شده. بی وفایی رو چشیده اید. بی انصافی رو دیده اید و خیلی موارد دیگه...

اگه این ها رو به مادر بزرگت بگی یا به پدربزرگت یه جمله مشترک بهمون می که که: دنیا همینه دیگه...شاید سه کلمه باشه ولی کلی حرف توش داره...

دنیا همینه که باید توش سختی دید1. دنیا جای ماندن نیست.2 دنیا مقصود من و تو نیست3. دنیا جاییه که سه طلاقه داده شده.

دنیا جاییه که باید ازش عبور کرد و اگر بخواهی توش بمونی می شی یه زندانی4. مگه به زندانی چی می دن جز سختی و ...

هر چقدر هم که این محل عبور و مرور، زیبا باشه بازم ادم ازش عبور می کنه که برسه به خونه اش. مگه نه؟

امّا

پس از این دنیا و سختی هاش و گذشت شب و روز باید چیزی بگیری که ارزش این همه سختی کشیدن و زندان شدن  و ... را داشته باشد.

چی باید بگیریم؟ چه جوری باید بگیریم؟

روایات مربوط به دنیا رو ادامه مطلب می ذارم.

باز نشر این مطلب:   سایت جام نیوز          و           سایت صراط نیوز

من چی بگیرم؟

يكشنبه, ۲۹ خرداد ۱۳۹۰، ۰۴:۴۵ ب.ظ

منتطر بودم چراغش روشن بشه تا شروع کنم. هنوز نیومده. شاید حدود ده دقیقه رفتم فرفر.می دونین که کجاست. همین کوچه بغلی. همین جا که شاید خیلی هامون توشیم و غافلیم که...غافلیم که...هر لحظه ای که می گذره، عمرمون داره می گذره. هر لحظه که می گذره، عمرمونه که داره کم می شه. هر لحظه که می گذره مرواریدهاییه که میتونستیم جمع کنیم و نکردیم...قلبم گرفت...از کوچه بغلی اومدم بیرون...یاد کلام اون بزرگی افتادم که به من می گفت: می دونی علماء قدیم چرا نعلین می پوشیدن؟ عرض کردم نه. نمی دونم. شما بفرمایید.

فرمود: چون اونقدر وقت نداشتند که بخوان پاشنه ی کفش رو بالا بکشن....کمی تفکر...اگر تا آخر عمر روی این جمله گیر کنم جا داره...و گیر کرده ام...مانند...

روایت زیبایی بود...روایتی که هنوز که هنوزه و چندین ماه هست از خوندنش گذشته ام اما هنوز برایم تازگی داره و تفکر و شاید حسرت و بعد از آن همت و امید و تلاش ...

قال امیرالمومنین علی علیه السلام: 

 «أن اللیل و النهار یعملان فیک ، و یأخذان منک ، ‏  ،فخذ منهما .» غررالحکم/ص151

امیرالمؤمنین در کلامی فرمودند : 

شب و روز در تو اثر می‌گذارند و در تو عمل می کنند ، تو هم یک چیزی از آنها بگیر.

من چی می تونم بگیرم که قابل قیاس باشه با چیزی که اون از من می گیره؟ چی؟ واقعا چی؟


پی نوشت:  بیاییم کمی با هم روش فکر کنیم. یه کم فقط.. این سوال رو بی جواب نذار برای خودت.

بعدا نوشت: یه مطلبی رو درباره گناه کردن و توبه و ... خوندم از دوستم که حیفم اومد لینکش رو براتون نذارم. حتما بخونین و سعی کنین حسش کنین.

سیاه مشق

دوشنبه, ۲۳ خرداد ۱۳۹۰، ۱۲:۴۹ ق.ظ

امشب شب عید است. میلاد قسمتی از نور. مگر می شود این انوار رو از هم جدا کرد وقتی همه آن ها یک نورند. وقتی همه در یک راستا نورافشانی می کنند.  کلهم نور واحد...اسعدالله ایامکم...روزهایتان سعید و پر از نیک بختی. عیدتان مبارک.

چند وقتی است برخی از دوستان از من می پرسند علت نام وبلاگم را. سیاه مشق. برخی با نام سپید مشق لینک می کنند. برخی زیبا مشق. اما نمی دانید که سیاه مشق چه زیبا هنری است. برای برخی توضیح می دهم می گویند مگر تو خطاطی!

خطاط نیستم اما تمرین مشق می کنم. وقتی استاد خطاطی، در نوشتن های متن کمی وارد می شود برای تمرین هایش و نمایش هنرمندی اش حروف رو آنچنان کنار هم می چیند با فاصله هایی معین و خلاقیت  و نوآوری هایش، بدون نقطه اکثرا و گاها وجود نقاط رو برای زینت می آورد، هی تکرار می کند حروف رو کنار هم؛ انگار که قرار است این حروف با او حرف بزنند، انگار که حروف شیره ی جان استاد است...شیره ی جانش است..این نام را گذاشتم چون تمرین مشق می کنم برای مولایم. برای معبودم. او مرا نظاره گر است. تمرین می کنم: آنچنان بایستی به خلائق مهر ورزی کنم تا قلبم پر مهر شود. ان جنان بایستی از خطاهای دیگران بگذرم و تمرین کنم تا قلبم صحنه ی گذار شود. آن چنان بایستی زیبا دیدن ها و قضاوت نکردن ها رو تمرین کنم و سیاه کنم برگ دفترم را، تا نعمت ها و زیبایی های خدا را که بهترین جلوه شان وجود دوستانی چون شماست ببینم و قدر بدانم و نگه دارم...پس می بینید که بسیار راه دارم برای سیاه مشق هایم...هنوز در کشیده ی اول مانده ام. هنوز ...


داشتم روایت می خواندم. مهمان خوانده و ناخوانده ای امد. سیاه مشقش رو برایم نوشت و فرستاد. حیفم آمد نخوانید . در عمق کلامش بروید. برخی جملات و کلمات رو در دل گفته است. مثل برخی قسمت های حروف  در سیاه مشق ،که درهم تنیده می شود و با دقت است که  مشخص می شود.(این بار روایات کلام این مهمان را برایتان نوشتم در ادامه مطلب)..بسم الله ..بخوانید...

از روزی که سرشته اند دوشنبه و پنج شنبه1 ها قرار است مشق هایم را ببینی

دیدم من که اهل نوشتن نیستم
تازه نوشته هایم پر است از نقطه
نقطه های من هم دل را میسوزاند
و سیاهی های قلبم2را فریاد میزنند
مهدی جان من شرمنده میشوم اگر بخواهی ببینی
نه
باید کاری کنم
مشق که باید بنویسم
پس رفتم سراغ مشقی که نقاطی که در آن به چشم میخورد سیاه نیست ، سفید است
و آن نقطه های بین سیاه مشق هاست
نقطه های اشک و پشیمانی3 بین هر نقطه سیاه
سیاه مشق هایم را دوست دارم

چون گمانم این است
هم زیاد است و هم اگر نقطه دارد نقطه هایش سفید میزند
در سیاه مشق کسی به دنبال سیاهی نیست.
بلکه سفیدی ها به رخ میکشانند خود را.
چون سیاه مشق که چیزی ندارد
خودش دارد داد میزند من سیاهم4
میدانی
کسی که فریاد میزند من سفیدم ، سیاهی هایش مرا میگیرد5
و میدانم در سیاه مشق هایم
سفیدی هایش را به دنبال میگردی
مهدی جان
سعی میکنم سیاه مشق هایم سفیدی هم داشته باشد .

غنیمت شمارید

دوشنبه, ۱۶ خرداد ۱۳۹۰، ۰۲:۴۱ ق.ظ

همیشه لازم نیست وقتی کسی تشویقت میکنه یه کار خوب رو انجام بدی و انگیزه ات برای انجامش خوب باشه. گاهی اوقات هست که یکی شاید دلت رو بشکونه و این دل شکسته باعث بشه محکم بایستی. بهتر بشی. نه از جهت روکمکنی بلکه به خاطر اینکه به خودت بفهمونی که تو می تونی.

گاهی اوقات هست که گمان میکنی دیگه باید همه چی رو تعطیل کنی. یا با هیشکی حرف نزنی یا بری تو یه غار و به یار غار هم حتی فکر نکنی. این جور مواقع جون می ده برای اینکه دلت رو که خالی از همه هست پذیرای وجود خدا کنی. نه اینکه خدا رو هم مثل چیزای دیگه بزاری کنار.

خدا رو در همه حالاتت نگه دار.

ذهنت رو رو این قفل کن که هر اشتباه و خطایی هم میکنی خدا رو فراموش نکنی.

فراموش نکردن خدا هم به اثارشه. اینکه نماز بخونی و باهاش حرف بزنی. قرانش رو بخونی. اطاعتش رو بکنی. اونوقته که خدا هم به مددت می یاد. البته خدا که همیشه مددکار ماست.

سه ماه زیبا رو پیش رو داری. سه ماهی که خودت رو چندین درجه بالا ببری. ذکر لا اله الا الله هر روز 1000 تا . نتونستی در کل ماه رجب 1000 تا. دعای رجب. . سعی کن خودت رو نورانی کنی.

نور بدی به بقیه تا انعکاس نوری که می دی خودت رو چند برابر نورانی کنه.

برای ما هم اون ته ته ها یه کوچولو دعای خیر بکن که خدایا لذت ایمان رو به این بنده ات بچشان...ممنونم...

پی نوشت1: غنیمت شمارید رو از دست ندید!! غنیمت شمارید...

پی نوشت 2: ممنون از کسی که خودش می دونه کیه. از همه لطف هاش. زحمت هاش. صبوری هاش. حوصله به خرج دادن هاش. یادم باشه یاد بگیرم ازش...ممنون.

پی نوشت3: دلم تنگ شده بود برای قلم زنی. سیاه کردن صفحه و نوشتن مشق هایم. سیاه مشقهایی که باید در ذهنم بنکارم اما...تمرین سیاه مشقی ام به کجا رفته؟؟!!!

پی نوشت 4: اعمال ماه رجب رو یادت نره به جا بیاری. از دست ندیم